English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
slap down ناگهان توقیف کردن
Other Matches
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
make off ناگهان ترک کردن
snub cable ناگهان ترمز کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
under restraint در توقیف تحت توقیف د ربند
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
detained توقیف کردن
detaining توقیف کردن
grabbed توقیف کردن
grab توقیف کردن
to take into custody توقیف کردن
keep in توقیف کردن
suppress توقیف کردن
detains توقیف کردن
foreclose توقیف کردن
forecloses توقیف کردن
foreclosing توقیف کردن
grabs توقیف کردن
pull in توقیف کردن
pull-in توقیف کردن
pull-ins توقیف کردن
distrain توقیف کردن
grabbing توقیف کردن
apprehend توقیف کردن
suppresses توقیف کردن
detain توقیف کردن
apprehended توقیف کردن
intern توقیف کردن
impounding توقیف کردن
impounded توقیف کردن
foreclosed توقیف کردن
apprehending توقیف کردن
impound توقیف کردن
apprehends توقیف کردن
bans توقیف کردن
banning توقیف کردن
interning توقیف کردن
restraining توقیف کردن
restrain توقیف کردن
impounds توقیف کردن
interns توقیف کردن
embay توقیف کردن
suppressing توقیف کردن
ban توقیف کردن
to hold in restraint توقیف کردن
embargo توقیف کردن
attaching توقیف کردن
attach توقیف کردن
attaches توقیف کردن
garnishment توقیف کردن
embargoes توقیف کردن
put under the ban توقیف کردن
restrains توقیف کردن
sequester توقیف کردن
internment توقیف کردن
hold in restraint توقیف کردن
sequestrate توقیف کردن
apprehending بازداشت توقیف کردن
confining توقیف کردن در جمع
constrains حبس کردن توقیف
constrain حبس کردن توقیف
apprehended بازداشت توقیف کردن
constraining حبس کردن توقیف
apprehends بازداشت توقیف کردن
seizes قاپیدن توقیف کردن
attachment توقیف کردن ضمیمه
keeps توقیف کردن بازداشتن
to cop somebody کسی را توقیف کردن
confinement حبس کردن توقیف
seize قاپیدن توقیف کردن
confine توقیف کردن در جمع
arrested توقیف کردن بازداشتن
arrests توقیف کردن بازداشتن
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
seized قاپیدن توقیف کردن
zeri suppression توقیف کردن صفر
apprehend بازداشت توقیف کردن
arrest توقیف کردن بازداشتن
lift the ban on رفع توقیف کردن
keep توقیف کردن بازداشتن
to seize something [from somebody] چیزی را توقیف کردن [از کسی]
seized ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
seize ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
attaching ضبط کردن توقیف شدن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
seizes ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
confiscating مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscates مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
attach ضبط کردن توقیف شدن
confiscate مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
arrests حکم ضبط توقیف کردن
arrest حکم ضبط توقیف کردن
attaches ضبط کردن توقیف شدن
arrested حکم ضبط توقیف کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
confiscates توقیف کردن مصادره کردن
confiscating توقیف کردن مصادره کردن
confiscate توقیف کردن مصادره کردن
sequester توقیف کردن جدا کردن
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
booked رزرو کردن توقیف کردن
books رزرو کردن توقیف کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
sudden ناگهان
abruptly ناگهان
before you know it ناگهان
suddenness ناگهان
unaware ناگهان
unawares ناگهان
accidentally ناگهان
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
unexpectedly ناگهان
all of a sudden ناگهان
all at once ناگهان
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
bolts مستقیما ناگهان
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
scoot ناگهان سرخوردن
scooted ناگهان سرخوردن
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
sudden-death ناگهان باخت
scooting ناگهان سرخوردن
scoots ناگهان سرخوردن
light out ناگهان رفتن
to walk off ناگهان رفتن
slapdash بی پروا ناگهان
before you can say knife برقی ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
suddenly ناگهان ناگاه
sudden death ناگهان باخت
aback غافلگیر ناگهان
to die in ones shoes ناگهان مردن
pop off ناگهان ناپدیدشدن
to keel over ناگهان افتادن
bolt مستقیما ناگهان
supervene ناگهان رخ دادن
plucked ناگهان کشیدن
to make a pounce ناگهان جستن
pluck ناگهان کشیدن
plucks ناگهان کشیدن
plucking ناگهان کشیدن
abrupt سراشیبی ناگهان
fly open ناگهان باز شدن
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
plunges ناگهان داخل شدن
plunged ناگهان داخل شدن
pass out ناگهان بیهوش شدن
plunge ناگهان داخل شدن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
plungers موجی که ناگهان می شکند
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
plunger موجی که ناگهان می شکند
irrupt ناگهان ایجاد شدن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com