Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
Other Matches
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
sudden
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
before you know it
ناگهان
suddenness
ناگهان
all at once
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
accidentally
ناگهان
abruptly
ناگهان
unaware
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
unawares
ناگهان
receipts
رسید
receipt statement
رسید
quittance
رسید
when it came to a push
رسید
maturity
سر رسید
receipt
رسید
due date
سر رسید
to keel over
ناگهان افتادن
abrupt
سراشیبی ناگهان
to make a pounce
ناگهان جستن
scoots
ناگهان سرخوردن
bolts
مستقیما ناگهان
slapdash
بی پروا ناگهان
light out
ناگهان رفتن
sudden death
ناگهان باخت
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
sudden-death
ناگهان باخت
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
bolt
مستقیما ناگهان
to walk off
ناگهان رفتن
bolted
مستقیما ناگهان
bolting
مستقیما ناگهان
scooting
ناگهان سرخوردن
scooted
ناگهان سرخوردن
plucking
ناگهان کشیدن
plucks
ناگهان کشیدن
supervene
ناگهان رخ دادن
before you can say knife
برقی ناگهان
to die in ones shoes
ناگهان مردن
plucked
ناگهان کشیدن
pluck
ناگهان کشیدن
aback
غافلگیر ناگهان
scoot
ناگهان سرخوردن
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
suddenly
ناگهان ناگاه
it crossed my mind
بنظرم رسید
dock warrant
رسید لنگرگاه
dock receipt
رسید لنگرگاه
hand receipt
رسید دستی
scrip
رسید موقتی
summer is in
تابستان رسید
warehouse receipt
رسید انبار
matured
سر رسید شده
the post has come
پست رسید
certificate of receipt
گواهی رسید
official receipt
رسید رسمی
to fall due
سر رسید شدن
to a receipt
رسید گرفتن
quittance
رسید مفاصا
world came that
خبر رسید که
binder
رسید بیعانه
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
vouchers
قبض رسید
voucher
قبض رسید
It came home to me.
به نظرم رسید.
It occurred to me.
به نظرم رسید.
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
receipts
قبض رسید
receipt
قبض رسید
binders
رسید بیعانه
It occurred to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
chitty
یادداشت-رسید
What time do we arrive?
کی خواهیم رسید؟
debit note
رسید بدهکار
It's over.
به پایان رسید.
snub cable
ناگهان ترمز کردن
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
make off
ناگهان ترک کردن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
plunge
ناگهان داخل شدن
slap down
ناگهان توقیف کردن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
fly open
ناگهان باز شدن
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
plungers
موجی که ناگهان می شکند
plunged
ناگهان داخل شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
plunger
موجی که ناگهان می شکند
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
plunges
ناگهان داخل شدن
clean receipt
رسید بی قید و شرط
data freight receipt
رسید اماری حمل
appropriation receipt
رسیدسپرده رسید اعتبار
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
air mail receipt
رسید پست هوایی
the hour has struck
موقع بحران رسید
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
جانش به لب آمد ( رسید )
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgments
اعلام وصول رسید
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
data fright receipt
رسید اماری حمل
receipt
دریافت رسید دادن
receipt
رسید پیام دریافت شد
mate's receipt
رسید معاون ناخدا
mate's receipt
رسید کاپیتان کشتی
receipts
دریافت رسید دادن
it was signed by his majesty the shah
به توشیح همایونی رسید
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
point of intersection
نقطه بهم رسید
receipts
رسید پیام دریافت شد
i am in receipt of your letter
نامه شما به من رسید
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
railway receipt
رسید راه اهن
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
i am through with my work
کارم به پایان رسید
dock warrant
رسید انبار بارانداز
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
The train came in on time .
قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time .
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
offenders will be punished
متخلفین بکیفر خواهند رسید
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
flash
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
The project was terminated as of July 1.
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
he muddled through
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
flight
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
clearing a bill
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds
رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com