Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
Other Matches
supervene
ناگهان رخ دادن
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
jolted
تکان دادن یا خوردن
jolt
تکان دادن یا خوردن
jolting
تکان دادن یا خوردن
jolts
تکان دادن یا خوردن
wiggling
وول خوردن تکان دادن
gobbled
تند خوردن قورت دادن
gobble
تند خوردن قورت دادن
wiggles
وول خوردن تکان دادن
shellac
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
shellack
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
gobbling
تند خوردن قورت دادن
wiggled
وول خوردن تکان دادن
gobbles
تند خوردن قورت دادن
wiggle
وول خوردن تکان دادن
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swear
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
wags
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagging
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagged
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
dining
شام خوردن شام دادن
dine
شام خوردن شام دادن
dined
شام خوردن شام دادن
dines
شام خوردن شام دادن
shog
تکان خوردن تکان دادن
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
abruptly
ناگهان
unaware
ناگهان
unawares
ناگهان
all at once
ناگهان
accidentally
ناگهان
before you know it
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
sudden
ناگهان
suddenness
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
to make a pounce
ناگهان جستن
to walk off
ناگهان رفتن
bolted
مستقیما ناگهان
slapdash
بی پروا ناگهان
abrupt
سراشیبی ناگهان
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
sudden-death
ناگهان باخت
scoot
ناگهان سرخوردن
sudden death
ناگهان باخت
scooted
ناگهان سرخوردن
scooting
ناگهان سرخوردن
bolt
مستقیما ناگهان
scoots
ناگهان سرخوردن
to keel over
ناگهان افتادن
aback
غافلگیر ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
pluck
ناگهان کشیدن
light out
ناگهان رفتن
to die in ones shoes
ناگهان مردن
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
suddenly
ناگهان ناگاه
plucked
ناگهان کشیدن
plucking
ناگهان کشیدن
bolting
مستقیما ناگهان
bolts
مستقیما ناگهان
before you can say knife
برقی ناگهان
plucks
ناگهان کشیدن
plunged
ناگهان داخل شدن
plunge
ناگهان داخل شدن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
plunges
ناگهان داخل شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
make off
ناگهان ترک کردن
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
fly open
ناگهان باز شدن
slap down
ناگهان توقیف کردن
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
plungers
موجی که ناگهان می شکند
plunger
موجی که ناگهان می شکند
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
flash
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashed
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
flight
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
buckled
تا خوردن
glide
سر خوردن
grubs
خوردن
to drink water
اب خوردن
grubbed
خوردن
grub
خوردن
buckles
تا خوردن
baet
خوردن
to eat into
خوردن
glides
سر خوردن
glided
سر خوردن
buckle
تا خوردن
knock against
خوردن به
butt
خوردن
butted
خوردن
abutted
خوردن
abuts
خوردن
abut
خوردن
manducate
و خوردن
to break ones fast
خوردن
look back
سر خوردن
lap vt
خوردن به
butts
خوردن
slid
سر خوردن
eats
خوردن
eat
خوردن
to fall aboard
خوردن
gluttonize
پر خوردن
to run a
خوردن
stirred
جم خوردن
stir
جم خوردن
care
غم خوردن
hitting
خوردن
hits
خوردن
gormandize
پر خوردن
trundled
غل خوردن
eroding
خوردن
stirs
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
corroding
خوردن
corrodes
خوردن
corroded
خوردن
corrode
خوردن
erode
خوردن
eroded
خوردن
erodes
خوردن
cared
غم خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
feed
خوردن
feeds
خوردن
sample
خوردن
sampled
خوردن
eating
خوردن
hurtling
خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com