English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English Persian
scoot ناگهان سرخوردن
scooted ناگهان سرخوردن
scooting ناگهان سرخوردن
scoots ناگهان سرخوردن
Other Matches
glides سرخوردن
glided سرخوردن
skidding سرخوردن
skids سرخوردن
slip-up سرخوردن
slip-ups سرخوردن
skidded سرخوردن
skid سرخوردن
glide سرخوردن
slip up سرخوردن
glissade سرخوردن
to be disillusioned سرخوردن
sideslip سرخوردن
glissade سرخوردن در بالت
skated کفش یخ بازی سرخوردن
skate کفش یخ بازی سرخوردن
He knows the score . سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
skates کفش یخ بازی سرخوردن
glissade سرخوردن روی شیب برفی
glide path مسیر پرواز در حال سرخوردن
slips سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip سرخوردن منحرف شدن از مسیر
calk : سرخوردن روی یخ بانعل یالگد اسب مجروح شدن
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
to rough a horse's shoes میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
spread eagle سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
suddenness ناگهان
all of a sudden ناگهان
sudden ناگهان
abruptly ناگهان
all at once ناگهان
unawares ناگهان
before you know it ناگهان
unexpectedly ناگهان
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
accidentally ناگهان
unaware ناگهان
sudden-death ناگهان باخت
sudden death ناگهان باخت
supervene ناگهان رخ دادن
light out ناگهان رفتن
to keel over ناگهان افتادن
bolt مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
slapdash بی پروا ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
suddenly ناگهان ناگاه
pop off ناگهان ناپدیدشدن
bolts مستقیما ناگهان
before you can say knife برقی ناگهان
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
plucking ناگهان کشیدن
plucked ناگهان کشیدن
pluck ناگهان کشیدن
aback غافلگیر ناگهان
to walk off ناگهان رفتن
to make a pounce ناگهان جستن
abrupt سراشیبی ناگهان
plucks ناگهان کشیدن
to die in ones shoes ناگهان مردن
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
fly open ناگهان باز شدن
irrupt ناگهان ایجاد شدن
make off ناگهان ترک کردن
pass out ناگهان بیهوش شدن
slap down ناگهان توقیف کردن
snub cable ناگهان ترمز کردن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
plunge ناگهان داخل شدن
plunges ناگهان داخل شدن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
plungers موجی که ناگهان می شکند
plunger موجی که ناگهان می شکند
plunged ناگهان داخل شدن
skied اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skis اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
ski اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
with a powder ازروی بی پروایی تند ناگهان
Suddenly I was tongue-tied(speechless). ناگهان زبانم بند آمد
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
flashed برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes برق زدن ناگهان شعله ور شدن
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
flight پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com