English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (1 milliseconds)
English Persian
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
Other Matches
All of a sudden , she showed up . یکدفقه سروکله اش پیداشد
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
before you know it ناگهان
abruptly ناگهان
all of a sudden ناگهان
all at once ناگهان
suddenness ناگهان
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
sudden ناگهان
accidentally ناگهان
unexpectedly ناگهان
unaware ناگهان
unawares ناگهان
abrupt سراشیبی ناگهان
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
scoots ناگهان سرخوردن
sudden death ناگهان باخت
slapdash بی پروا ناگهان
sudden-death ناگهان باخت
to make a pounce ناگهان جستن
suddenly ناگهان ناگاه
before you can say knife برقی ناگهان
scooting ناگهان سرخوردن
scooted ناگهان سرخوردن
to walk off ناگهان رفتن
plucks ناگهان کشیدن
plucking ناگهان کشیدن
plucked ناگهان کشیدن
to die in ones shoes ناگهان مردن
aback غافلگیر ناگهان
bolts مستقیما ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
bolt مستقیما ناگهان
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
light out ناگهان رفتن
to keel over ناگهان افتادن
pluck ناگهان کشیدن
scoot ناگهان سرخوردن
pop off ناگهان ناپدیدشدن
supervene ناگهان رخ دادن
irrupt ناگهان ایجاد شدن
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
pass out ناگهان بیهوش شدن
make off ناگهان ترک کردن
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
snub cable ناگهان ترمز کردن
slap down ناگهان توقیف کردن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
plungers موجی که ناگهان می شکند
fly open ناگهان باز شدن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
plunge ناگهان داخل شدن
plunger موجی که ناگهان می شکند
plunges ناگهان داخل شدن
plunged ناگهان داخل شدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
with a powder ازروی بی پروایی تند ناگهان
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Suddenly I was tongue-tied(speechless). ناگهان زبانم بند آمد
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
flight پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com