English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
Other Matches
flashed برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes برق زدن ناگهان شعله ور شدن
lurid شعله تیره شعله دودنما
luridly شعله تیره شعله دودنما
flares شعله زنی شعله
flare شعله زنی شعله
precise مختصر کردن مختصر
alighted شعله ور
alighting شعله ور
inflammable شعله ور
alights شعله ور
flaring شعله ور
ingle شعله
aphlogistic بی شعله
flaming شعله ور
flameproof ضد شعله
flameless بی شعله
bonefire شعله
alight شعله ور
heating flame شعله
flamy شعله ور
flashproof ضد شعله
aflame شعله ور
flame proof ضد شعله
flames شعله
flame شعله
afire شعله ور
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
unexpectedly ناگهان
sudden ناگهان
suddenness ناگهان
before you know it ناگهان
abruptly ناگهان
accidentally ناگهان
unawares ناگهان
unaware ناگهان
all at once ناگهان
all of a sudden ناگهان
flashless charges خرج بی شعله
twin jet blowpipe مشعل دو شعله
positive glow شعله مثبت
positive glow شعله اندی
anode glow شعله اندی
fire thrower شعله افکن
falmethrower شعله افکن
fire point نقطه شعله
gaslight شعله گاز
flame thrower شعله افکن
flareback پس زهنی شعله
flamy شعله مانند
inflammation شعله ور سازی
flame test محک شعله
backfiring پس زدن شعله
torch cutting [برشکاری شعله ای]
reducing flame شعله احیاگر
flashproof لباس ضد شعله
flame holder شعله نگهدار
flame damper شعله خفه کن
flashbacks برگشت شعله
commissioning pennant پرچم شعله
flamboyant شعله مانند
oxidizing flame شعله اکساینده
backfired پس زدن شعله
oriflamme شعله زرین
white flame شعله سفید
backfire پس زدن شعله
backfires پس زدن شعله
flamboyant شعله دار
flashback پس زدن شعله
lurid flame شعله تیره
lurid flame شعله دودنما
flashbacks پس زدن شعله
neutral flame شعله خنثی
flash suppressor شعله پوش
flashback برگشت شعله
calenture شعله ور شدن
before you can say knife برقی ناگهان
suddenly ناگهان ناگاه
to walk off ناگهان رفتن
to keel over ناگهان افتادن
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
abrupt سراشیبی ناگهان
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
to make a pounce ناگهان جستن
slapdash بی پروا ناگهان
sudden death ناگهان باخت
bolt مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
pluck ناگهان کشیدن
bolts مستقیما ناگهان
aback غافلگیر ناگهان
pop off ناگهان ناپدیدشدن
plucked ناگهان کشیدن
plucking ناگهان کشیدن
plucks ناگهان کشیدن
sudden-death ناگهان باخت
light out ناگهان رفتن
to die in ones shoes ناگهان مردن
scoots ناگهان سرخوردن
scooting ناگهان سرخوردن
scooted ناگهان سرخوردن
supervene ناگهان رخ دادن
scoot ناگهان سرخوردن
multi jet blowpipe بوری چند شعله
muzzle bell شعله پوش شیپوری
blind coal زغال سنگ بی شعله
flame adjustment wheel چرخ تنظیم شعله
inflammable قابل شعله ورشدن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
multi flame burner اجاق چند شعله
backblast شعله عقب نشینی
oxy hydrogen flame شعله اکسی ئیدروژن
flashless charges خرج کم کننده شعله
flashback screen توری مانع شعله
reducer کم کننده شعله یا حرارت
rate of flame propagation سرعت انتشار شعله
flame scraf با شعله پهن کردن
acetylene oxygen flame شعله استیلن اکسیژن
powder cutting برش توسط شعله
flameproof عایق شعله ضد اتش
flame harden با شعله سخت کردن
flash reducer کم کننده شعله باروت
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
plungers موجی که ناگهان می شکند
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
pass out ناگهان بیهوش شدن
plunger موجی که ناگهان می شکند
make off ناگهان ترک کردن
snub cable ناگهان ترمز کردن
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
plunges ناگهان داخل شدن
plunged ناگهان داخل شدن
plunge ناگهان داخل شدن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
fly open ناگهان باز شدن
irrupt ناگهان ایجاد شدن
slap down ناگهان توقیف کردن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
flame شعله زدن زبانه کشیدن
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
muzzle brake شعله پوش لوله توپ
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
flames شعله زدن زبانه کشیدن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
whiffle نا بهنگام وزیدن جنبیدن شعله
flame safety ایمنی در مقابل شعله اتش
flamboyant gothic شیوه گوتیک شعله اسا
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
with a powder ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless). ناگهان زبانم بند آمد
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
garish دارای زرق و برق زیاد شعله ور
flash suppressor خنثی کننده شعله دهانه توپ
flareback اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
ignisfatuus چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
anode glow شعله مثبت فضای روشن اند
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
febricula تب مختصر
succinct مختصر
summaries مختصر
compend مختصر
gnomical مختصر
incomprehensive مختصر
synoptic مختصر
grammalogue مختصر
tis مختصر ti is
short term مختصر
abridged مختصر
fleeting <adj.> مختصر
shortest مختصر
brief مختصر
curt <adj.> مختصر
laconically مختصر گو
shorter مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com