Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
Other Matches
eloped
فرار کردن با معشوق
elope
فرار کردن با معشوق
elopes
فرار کردن با معشوق
eloping
فرار کردن با معشوق
doodle
فریفتن سروصدا کردن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
lure
فریفتن اغوا کردن
doodled
فریفتن سروصدا کردن
doodles
فریفتن سروصدا کردن
doodling
فریفتن سروصدا کردن
lured
فریفتن اغوا کردن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
charm
مسحور کردن فریفتن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
lures
فریفتن اغوا کردن
luring
فریفتن اغوا کردن
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
slap down
ناگهان توقیف کردن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
make off
ناگهان ترک کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
soul mate
معشوق
leman
معشوق
laddies
معشوق
laddie
معشوق
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
deary
معشوق دردانه
luv
معشوق یا معشوقه
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
adonic
معشوق دلارام گل الاله
adonic
جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
minion
شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
minions
شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
serenade
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenaded
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
intriguing
فریفتن
captivated
فریفتن
deceives
فریفتن
delude
فریفتن
intrigues
فریفتن
intrigue
فریفتن
string along
<idiom>
فریفتن
deceive
فریفتن
to lead up the garden
فریفتن
deceiving
فریفتن
captivate
فریفتن
fool
فریفتن
beguile
فریفتن
befool
فریفتن
bewitch
فریفتن
hocus
فریفتن
practise deceit
[British]
فریفتن
practice deceit
[American]
فریفتن
hornswoggle
فریفتن
eucher
فریفتن
bewitched
فریفتن
baffle
فریفتن
bluff
فریفتن
ensorcel
[American]
[literary]
فریفتن
ensorcell
[literary]
فریفتن
enchant
فریفتن
hoodwink
فریفتن
bewitches
فریفتن
mystify
فریفتن
bewitch
فریفتن
becharm
فریفتن
ensorcel
فریفتن
deceived
فریفتن
captivates
فریفتن
entices
فریفتن
seduce
فریفتن
hustles
فریفتن
decoyed
فریفتن
decoys
فریفتن
decoying
فریفتن
enticed
فریفتن
tempt
فریفتن
entice
فریفتن
decoy
فریفتن
hustled
فریفتن
seduced
فریفتن
fob
فریفتن
skunk
فریفتن
tempts
فریفتن
hustling
فریفتن
tempted
فریفتن
seducing
فریفتن
skunks
فریفتن
seduces
فریفتن
hustle
فریفتن
mislead
فریفتن
sell a dummy
فریفتن حریف
razzle dazzle
فریفتن حریف
intrigue
توط ئه چیدن فریفتن
hocus
فریب دهنده فریفتن
enchant
مسحور شدن فریفتن
wile
بطمع انداختن فریفتن
enchants
مسحور شدن فریفتن
intrigues
توط ئه چیدن فریفتن
intriguing
توط ئه چیدن فریفتن
abruptly
ناگهان
unaware
ناگهان
unawares
ناگهان
sudden
ناگهان
accidentally
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
suddenness
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
all at once
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
before you know it
ناگهان
bootleg
نوعی حمله با فریفتن حریف
plucking
ناگهان کشیدن
plucks
ناگهان کشیدن
plucked
ناگهان کشیدن
pluck
ناگهان کشیدن
aback
غافلگیر ناگهان
scooted
ناگهان سرخوردن
scoot
ناگهان سرخوردن
before you can say knife
برقی ناگهان
scoots
ناگهان سرخوردن
to keel over
ناگهان افتادن
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
scooting
ناگهان سرخوردن
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
to walk off
ناگهان رفتن
to make a pounce
ناگهان جستن
sudden death
ناگهان باخت
bolts
مستقیما ناگهان
sudden-death
ناگهان باخت
bolt
مستقیما ناگهان
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
bolting
مستقیما ناگهان
abrupt
سراشیبی ناگهان
light out
ناگهان رفتن
slapdash
بی پروا ناگهان
suddenly
ناگهان ناگاه
to die in ones shoes
ناگهان مردن
supervene
ناگهان رخ دادن
bolted
مستقیما ناگهان
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
fly open
ناگهان باز شدن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
plungers
موجی که ناگهان می شکند
plunge
ناگهان داخل شدن
plunger
موجی که ناگهان می شکند
plunged
ناگهان داخل شدن
plunges
ناگهان داخل شدن
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com