Dictiornary-Farsi | ناگوار ناخوش ایند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 103 (2 milliseconds)

English	Persian
unsavory	ناگوار ناخوش ایند


Other Matches

distasteful	ناخوش ایند
unpleasant	ناخوش ایند
unpleasantly	ناخوش ایند
ungrateful	ناخوش ایند
unwelcome	ناخوش ایند
undesirable	ناخوش ایند ناخواسته
consequent	بر ایند
subsequent	پس ایند
sequels	پی ایند
aftermath	پس ایند
consequent	پی ایند
sequel	پی ایند
burdensome	ناگوار
unpleasantly	ناگوار
lenten	ناگوار
horrific	ناگوار
horrible	ناگوار
unpleasant	ناگوار
indelectable	ناگوار
insalubrious	ناگوار
comely	خوش ایند
comeliest	خوش ایند
comelier	خوش ایند
pleasant	خوش ایند
pleasantest	خوش ایند
appealing	خوش ایند
pleasing	خوش ایند
pleasanter	خوش ایند
inconsequential	ناپی ایند
desirable	خوش ایند
miscarriages	حادثه ناگوار
embittered	ناگوار کردن
embittering	ناگوار کردن
embitters	ناگوار کردن
misadventure	حادثه ناگوار
misadventures	رویداد ناگوار
embitter	ناگوار کردن
misadventures	حادثه ناگوار
miscarriage	حادثه ناگوار
misadventure	رویداد ناگوار
mishaps	رویداد ناگوار
disagreeable	ناگوار مغایر
mishap	رویداد ناگوار
harsh	ناگوار زننده
contretemps	رویداد ناگوار
harshest	ناگوار زننده
harsher	ناگوار زننده
displease	خوش ایند نبودن
displeases	خوش ایند نبودن
winsome	مناسب خوش ایند
they are well matched	خوب بهم می ایند
misadventures	حادثه ناگوار بدبختی
contretemps	روی داد ناگوار
mischances	رویداد بد حادثه ناگوار
misadventure	حادثه ناگوار بدبختی
mischance	رویداد بد حادثه ناگوار
accident	سانحه واقعه ناگوار
accidents	سانحه واقعه ناگوار
peccant	ناخوش
crapulous	ناخوش
he fell ill	ناخوش شد
he was taken ill	ناخوش شد
morbid	ناخوش
ills	ناخوش
unwell	ناخوش
sickliest	ناخوش
sickest	ناخوش
ill	ناخوش
sickly	ناخوش
ill-	ناخوش
sicklier	ناخوش
ailing	ناخوش
sick	ناخوش
to please oneself	برای خوش ایند خود
pleasingly	چنانکه خوش ایند باشد
sickish	کمی ناخوش
sickened	ناخوش کردن
to be out of health	ناخوش بودن
unsound	ناخوش نادرست
under the weather <idiom>	ناخوش بودن
he is rather i. than sick	ناخوش نیست
dangeously sick	خطرناکانه ناخوش
he thought	ناخوش است
distempered	اشفته ناخوش
he is sick	او ناخوش است
sicken	ناخوش کردن
sickens	ناخوش کردن
unhealthy	ناخوش ناخوشی اور
no picnic <idiom>	ناخوش آیند ،مشکل
sickener	چیز ناخوش کننده
sick unto	ناخوش سخت یا مردنی
springing teal	تیراندازی به هدفهایی که بطور عمودی بالا می ایند
he is liable to become sick	در معرض ناخوش شدن است
it is true that he was sick	راست است که او ناخوش بود
to take to ones bed	دربستربیماری افتادن ناخوش شدن
plastics	مواد مصنوعی که عمدتا ازترکیب پلیمرها بوجود می ایند
oestrual	در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
incredibly <adv.>	خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
to smoke oneself sick	از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
horribly <adv.>	خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
member banks	در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
unlawful assembly	در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند