English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
English Persian
consular agent نایب کنسول
procousul نایب کنسول
vice cunsol نایب کنسول
Other Matches
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
consular agent کنسول
cantilever bridge پل کنسول
consuls کنسول
consul کنسول
ancon کنسول
anconis کنسول
vice consul کنسول یار
operator console کنسول اپراتور
honorary consul کنسول افتخاری
display console کنسول نمایش
control console کنسول کنترل
consular منسوب به کنسول
console operator اپراتور کنسول
console printer چاپگر کنسول
consular district منطقه عمل کنسول
consular agent قائم مقام کنسول
procousul قائم مقام کنسول
assistants نایب
vicegerent نایب
assistant نایب
lieutenant نایب
lieutenants نایب
procurator نایب
procurators نایب
propraetor کنسول فرمانداراستان قدیم روم
praetor قاضی یاافسر مادون کنسول
vice king نایب السلطنه
veep نایب رئیس
proctor نافر نایب
vice regent نایب السلطنه
vice consul نایب قنسول
vicereine نایب السلطنه زن
deputy governor نایب الحکومه
vice chairman نایب رئیس
vicegerent نایب السطنه
lieutenant colonel نایب سرهنگ
lieutenant governor نایب الحکومه
nabob نایب السلطنه
subprincipal نایب رئیس
vicereine زن نایب السلطنه
vice president نایب رئیس
vice-chancellor نایب رئیس
regent نایب السلطنه
viceroys نایب السلطنه
viceroy نایب السلطنه
Crown Prince نایب السلطنه
lieutenant نایب وکیل
lieutenants نایب وکیل
vicar نایب مناب
regents نایب السلطنه
vice chancellor نایب رئیس
charge d'affaires نایب سفارت
Crown Princes نایب السلطنه
appointing a representative or deputy نایب گرفتن
vicars نایب مناب
vice-chancellors نایب رئیس
consular invoice برگه فروش با مهر کنسول گری
propretor کنسول فرماندار استان قدیم روم
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
charge d'affaires نایب وزیر مختار
vice president نایب رئیس جمهور
deputy نایب قائم مقام
deputies نایب قائم مقام
prince regent شاهزاده نایب السلطنه
exarch نایب السطنه اسقف اعظم
console کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
regencies اداره یا محل کار یا حکومت نایب السلطنه
regency اداره یا محل کار یا حکومت نایب السلطنه
consular convention عهد نامهای که جهت مبادله کنسول بین دو کشور منعقد میشود
sense switch سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
cons نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conning نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com