Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
incognito	نا شناس مجهول الهویه
Other Matches
of unknown identity	مجهول الهویه
fameless	مجهول الهویه
identity of unknown	مجهول الهویه
person of unknown indentity	شخص مجهول الهویه
wheatstone bridge	مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
radiolucency	درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
fameless	مجهول
unbeknownst	مجهول
unbeknown	مجهول
unknown	مجهول
secret	سر مجهول
unknowns	مجهول
secrets	سر مجهول
unclear condition	شرط مجهول
unknown sample	نمونه مجهول
of unknown ownership	مجهول المالک
roentgen ray	اشعه مجهول
xrays	اشعه مجهول
x ray	اشعه مجهول
rontgen rays	پرتو مجهول
the passive voive	فعل مجهول
the passive voice	فعل مجهول
of obscure birth	مجهول النسب
the passive voice	بنای مجهول
ownership of unknown	مجهول المالک
the passive voive	بنا مجهول
property of unknown ownership	مال مجهول المالک
ignotum per igno tius	توضیح مجهول با چیزمجهول تر
fabulous	افسانه وار مجهول
passiveness	فعل درحالت مجهول
property of unknown ownership	اموال مجهول المالک
property with unknown owner	مال مجهول المالک
x radiation	تشعشع اشعه مجهول
x ray therapy	درمان با اشعه مجهول
roentgenoscopy	معاینه بوسیله اشعه مجهول
radiograms	عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
deponont	در فاهر مجهول و در باطن معلوم
radiogram	عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
rontgenogram	عکسی که با پرتو مجهول بردارند
participles	وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
roentgenoscope	دستگاه معاینه بوسیله اشعه مجهول
roentgenize	بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
encephalogram	عکس برداری ازمغز با اشعه مجهول
participle	وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
radio activity	خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
roentgen	واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
roentgenography	عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
radioactivity	خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
penetrameter	الت مخصوص سنجش درجه نفوذ اشعه مجهول
tomography	فن تشخیص امراض از روی عکسبرداری با اشعه مجهول پرتونگاری مقطعی
roentgenogram	عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
roentgenology	شاخهای از پرتونگاری که با استفاده از اشعه مجهول امراض رامعالجه میکند
rontgen	نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
anticathode	قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
graphologist	خط شناس
paleographer	خط شناس
technologist	فن شناس
methodologist	اسلوب شناس
odontologist	دندان شناس
numismatist	مدال شناس
phonologist	صوت شناس
numismatist	سکه شناس
mythologist	افسانه شناس
mythologist	اسطوره شناس
mythologist	اساطیر شناس
myologist	ماهیچه شناس
musicologist	موسیقی شناس
microbiologist	میکرب شناس
philologist	واژه شناس
philologist	زبان شناس
mineralogist	معدن شناس
oenologist	باده شناس
paleontologist	دیرین شناس
osteologist	استخوان شناس
orologist	کوه شناس
ornithologist	پرنده شناس
orientalist	خاور شناس
operation decoder	عمل شناس
petrologist	سنگ شناس
phenomenologist	پدیده شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
ontologist	هستی شناس
philologer	زبان شناس
metallographer	فلز شناس
oenologist	شراب شناس
parasitologist	انگل شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
teleologist	پایان شناس
syphilologist	سفلیس شناس
spectroscopist	طیف شناس
serologist	سرم شناس
self knowing	خود شناس
selenographer	ماه شناس
rhythmist	سجع شناس
pteridologist	سرخس شناس
pteridologist	کرف شناس
physiognomist	قیافه شناس
therapeutist	درمان شناس
topologist	مکان شناس
vermeologist	کرم شناس
weather wise	هوا شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
phrenologist	جمجمه شناس
esthetician	زیبایی شناس
godly	خدا شناس
astronomers	ستاره شناس
astronomer	ستاره شناس
loyal	وفیفه شناس
statisticians	امار شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
grateful	متشکر حق شناس
punctual	وقت شناس
conscientious	وفیفه شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
astrologers	ستاره شناس
astrologer	ستاره شناس
statistician	امار شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
botanist	گیاه شناس
antiquarian	عتیقه شناس
dutiful	وفیفه شناس
dutiful	گماشت شناس
ecologist	بوم شناس
philatelists	تمبر شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
pathologist	اسیب شناس
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
technologist	حرفه شناس
ecologists	بوم شناس
seismologist	زلزله شناس
geologist	زمین شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
anthropologist	انسان شناس
archeologist	باستان شناس
archaeologist	باستان شناس
criminologist	جرم شناس
ethnologists	قوم شناس
ethnologist	قوم شناس
neurologist	عصب شناس
anatomist	کالبد شناس
heliologist	افتاب شناس
ichthyologist	ماهی شناس
iconologist	شمایل شناس
decoder	رمز شناس
cytology	یاخته شناس
cytology	سلول شناس
ideologist	ارمان شناس
craniologist	کله شناس
crystallographer	بلور شناس
herborist	گیاه شناس
duteous	گماشت شناس
embryologist	رویان شناس
entomologist	حشره شناس
hypnologist	خواب شناس
gemologist	گوهر شناس
demographer	جمعیت شناس
fossilist	سنگواره شناس
feal	وفیفه شناس
etymologer	اشنقاق شناس
ethologist	کردار شناس
epigraphist	کتیبه شناس
insectologist	حشره شناس
craniologist	جمجمه شناس
cosmologist	کیهان شناس
cosmographer	کیهان شناس
carpologist	میوه شناس
muscologist	خزه شناس
bryologist	خزه شناس
bibliographer	کتاب شناس
characterologist	منش شناس
bibliograph	کتاب شناس
climatologist	اقلیم شناس
petologist	سنگ شناس
lunarian	ماه شناس

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com