English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
We should not indulge in personalities. نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
Other Matches
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
in relation to راجع به
as to راجع به
relative راجع
about راجع به
apropos of راجع به
regarding راجع به
with respect to راجع به
respecting راجع به
pertianing راجع
on راجع به
regarded راجع بودن به
pertian راجع بودن
regard راجع بودن به
tuch راجع بودن به
regards راجع بودن به
regards رعایت راجع بودن به
peronality انتقادات راجع به شخصیت
regard رعایت راجع بودن به
regarded رعایت راجع بودن به
in regard to راجع به در خصوص نسبت به
with relation to نسبت به راجع به در باره
to expatiate on a subject راجع یک موضوع زیادگویی کردن
bestiary رساله یامقاله راجع بحیوانات
with regard to نسبت به در باره راجع به در خصوص
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
hypochondria اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
mammalogy یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
actinochemistry مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
hypochondriasis اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
let us play بازی کنیم
let us be brief کوتاه کنیم
let us be brief مختصر کنیم
briefly speaking مختصر کنیم
let us say فرض کنیم
We move out on the 1st. ما یکم بارکشی می کنیم.
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
let ab be equal to cd فرض کنیم ab با cd برابرباشد
publicists نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicist نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
peach and straddle بالا می کشیم وخرابش می کنیم
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I want to swim ,are you on ? اهلش هستی شنا کنیم ؟
apocrypha کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Let's drop the subject. از این موضوع صرف نظر کنیم .
it can be altered at pleasure هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
A rapid response would be appreciated. از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
It's time to prepare the meal. وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
He's always moaning that we use too much electricity. او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Let's play for keeps. بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
mouths صحبت
confabulation صحبت
mouthed صحبت
colloquy صحبت
mouth صحبت
colloquies صحبت
mouthing صحبت
chitchat صحبت
parle صحبت
conversing صحبت
converses صحبت
conversed صحبت
converse صحبت
talks صحبت
collocutor هم صحبت
talk صحبت
talked صحبت
confabulate صحبت کردن
duologue صحبت دونفری
cross talk تداخل صحبت
conversable خوش صحبت
conversationist خوش صحبت
to talk [to] صحبت کردن [با]
coze صحبت خودمانی
private talk صحبت خصوصی
shoptald صحبت بازاری
articulating ماهر در صحبت
telephone frequency فرکانس صحبت
natter صحبت دوستانه
nattered صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
natters صحبت دوستانه
pillow talk صحبت خودمانی
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
talk up <idiom> صحبت درمورد
my inter locvtor طرف صحبت من
chitchat صحبت کوتاه
dialogues گفتگو صحبت
chit chat صحبت کوتاه
conversationalist خوش صحبت
speech صحبت نطق
sniffles صحبت تودماغی
conversationalists خوش صحبت
articulate ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
asides صحبت تنها
well-spoken خوش صحبت
well spoken خوش صحبت
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
chit-chat صحبت کوتاه
sniffle صحبت تودماغی
dialogue گفتگو صحبت
aside صحبت تنها
sniffling صحبت تودماغی
talk صحبت کردن
sniffled صحبت تودماغی
speeches صحبت نطق
talked صحبت کردن
talks صحبت کردن
chatty خوش صحبت
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
sniffled تودماغی صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
interlocutor طرف صحبت هم سخن
sniffle تودماغی صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
sniffling تودماغی صحبت کردن
geste کار نمایان هم صحبت
dialogue صحبت با شخص دیگر
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
whispery اهسته صحبت کننده
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
gest کار نمایان هم صحبت
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
to switch on طرف صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
dialogues صحبت با شخص دیگر
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
dialog صحبت با شخص دیگر
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com