English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (8 milliseconds)
English Persian
no new is good new نبودن خبر
Search result with all words
haze روشن نبودن مه
absence نبودن
absences نبودن
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
bush در فرم نبودن
bushes در فرم نبودن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
disagree موافق نبودن
disagreed موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
stand off محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
stand-offs محشور نبودن
displease خوش ایند نبودن
displeases خوش ایند نبودن
dishonored قابل پرداخت نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
lack نبودن
lacked نبودن
lacks نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
inapplicability عملی نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
inedibility ماکول نبودن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
misbeseem نیامدن به نبودن برای
misbeseem زیبنده نبودن
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
to be at ease راحت نبودن
to be no more دیگر نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
unconditionality معلق نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com