Dictiornary-Farsi | نبود انگیزه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 118 (8 milliseconds)

English	Persian
lack of incentive	نبود انگیزه


Other Matches

he did the wrong thing	نبود
if i had thought of that	نبود
it was nothing short of	کم از.....نبود
no offences was meant	توهین نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.	دل تو دلم نبود
he did not dislike itŠt.	بی میل نبود
it wasnot for noyhing that	بی خود نبود که
it was an incorrect procedure	جریانش درست نبود
there was not a soul	ذی نفسی انجا نبود
it was not p to do that	کردن انکارمصلحت نبود
there was no secrecy about it	مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day	امروز پست نبود
it did not profit me	مرا سودمند نبود
once upon a time	یکی بودیکی نبود
it was all quiet in london	درلندن خبری نبود
it was no better	هیچ بهتر نبود
he did not dislike itŠt.	ولی بی میل هم نبود
I had completely forgotten .	هیچ یادم نبود
he was proof against harm	اسیب بردار نبود
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
It wasnt much of a dinner .	زیاد شام مهمی نبود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
Nobody was there but me.	هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
neither report was correct	هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
that is no new	اینکه خبر تازهای نبود
i'm sure i did not mean it	باور کنیدمقصودم این نبود
Unfortunately it was not to be .	متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
He was I'll advised to quit (resign).	صلاحش نبود که استعفا ء دهد
There wasnt a thing to eat.	هیچ چیز نبود که بخوریم
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
he was in a good temper	توی غیظ نبود خلقش بجا بود
It was warm , but not hot .	هوا گرم بود ولی داغ نبود
She wasn't any too pleased about his idea.	او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
parapherna	بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
conatus	انگیزه
impelent	انگیزه
mover	انگیزه
incitation	انگیزه
incentive	انگیزه
stimulant	انگیزه
inducements	انگیزه
inducement	انگیزه
incitement	انگیزه
impetus	انگیزه
incentives	انگیزه
stimulants	انگیزه
motives	انگیزه
motive	انگیزه
motivation	انگیزه
goading	مهمیز انگیزه
wage incentive	انگیزه مزد
transaction motive	انگیزه مبادلاتی
impulse	انگیزه دادن به
transaction motive	انگیزه معاملاتی
mastery motive	انگیزه تسلط
goaded	مهمیز انگیزه
impulsion	انگیزه انی
tax incentive	انگیزه مالیاتی
social motive	انگیزه اجتماعی
work incentive	انگیزه کار
demotivated	بی انگیزه شده
goads	مهمیز انگیزه
safety motive	انگیزه ایمنی
goad	مهمیز انگیزه
mainspring	انگیزه اصلی
motives	انگیزه غرض
impulses	انگیزه دادن به
achievement motive	انگیزه پیشرفت
affiliation motive	انگیزه پیوندجویی
economic motivation	انگیزه اقتصادی
saving motive	انگیزه پس انداز
imaginary stimulus	انگیزه موهومی
impulsions	انگیزه انی
lack of incentive	فقدان انگیزه
propellants	انگیزه محرک
cause	انگیزه هدف
causes	انگیزه هدف
causing	انگیزه هدف
propellant	انگیزه محرک
motivation	انگیزه انگیختگی
phenomotive	انگیزه پدیداری
profit motive	انگیزه سود
propellent	انگیزه محرک
export incentive	انگیزه صادرات
precautionary motive	انگیزه احتیاطی
motive	انگیزه غرض
It was an enjoyable performance, if less than ideal.	این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
stimulant	مشروب الکلی انگیزه
speculative motive	انگیزه سفته بازی
inviolacy motive	انگیزه ایراد گریزی
interesde motive	انگیزه غرض الود
aetiology	انگیزه شناسی تعلیل
stimulus	انگیزه وسیله تحریک
stimulants	مشروب الکلی انگیزه
stimuli	انگیزه وسیله تحریک
abundancy motive	انگیزه فزون خواهی
impulses	انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulse	انگیزه ناگهانی تکان دادن
motivating	تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate	تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated	تهییج کردن دارای انگیزه شده
psych out <idiom>	پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
motivates	تهییج کردن دارای انگیزه شده
else rule	قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
pep talk <idiom>	صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
speculative demand for money	تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
impulsive	کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.	حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
he was nothing of an expert	هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
the well was a bad producer	ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Once upon a time .	یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
to boondoggle [American English]	پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb>	چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
quantity equation	معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
rug names	اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]