English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
Other Matches
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
write this way اینطور بنویسید
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
normal محدوده مورد نظر برای نتیجه یا عدد
plant ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
processes انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
plants ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
process انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
temporary storage ثبات حافظه موقت برای نتیجه عملیات ALU
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
monadic operator عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
underflow نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
completes عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
conclusion نتیجه
resultful پر نتیجه
indeterminate بی نتیجه
frustrated بی نتیجه
consequences نتیجه
consequent نتیجه
sequela نتیجه
ineffetual بی نتیجه
sequitur نتیجه
payoffs نتیجه
payoff نتیجه
outcome نتیجه
abortive بی نتیجه
thanks در نتیجه
conclusions نتیجه
ineffectual بی نتیجه
result نتیجه
effectless بی نتیجه
resulted نتیجه
inconclusive بی نتیجه
thanks to..... در نتیجه
in the sequel در نتیجه
resulting نتیجه
products نتیجه
educt نتیجه
inconsequent بی نتیجه
inconseqential بی نتیجه
sequent نتیجه
product نتیجه
decisions نتیجه
eduction نتیجه
decision نتیجه
consequence نتیجه
inconsecutive بی نتیجه
to no purpose بی نتیجه
affects نتیجه
harvested نتیجه
harvest نتیجه
effecting نتیجه
growth نتیجه
effected نتیجه
outgrwth نتیجه
inferences نتیجه
harvests نتیجه
affect نتیجه
upshot نتیجه
of no issue بی نتیجه
whereupon که در نتیجه ان
inference نتیجه
run into <idiom> نتیجه
outgrowth نتیجه
effect نتیجه
ineffective بی نتیجه
issueless بی نتیجه
rests نتیجه
outcomes نتیجه
rest نتیجه
afterclap نتیجه
growths نتیجه
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
corollary نتیجه فرع
negotiation result نتیجه مذاکرات
thwart بی نتیجه گذاردن
talk out of <idiom> به نتیجه نرسیدن
vainly بدون نتیجه
to drawa conclusion نتیجه گرفتن
evidentiary effect نتیجه مشهود
period نتیجه غایی
net result نتیجه نهایی
net reaction واکنش نتیجه
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
call by result فراخوانی با نتیجه
corollaries نتیجه فرع
to pull a result نتیجه گرفتن
corollary نتیجه فرعی
thwarted بی نتیجه گذاردن
periods نتیجه غایی
negotiation outcome نتیجه مذاکرات
result of the negotiations نتیجه مذاکرات
conclusion انجام نتیجه
deduces نتیجه گرفتن
conclusions نتیجه گیری
deduce نتیجه گرفتن
conclusion نتیجه گیری
conclusions انجام نتیجه
deduced نتیجه گرفتن
illiative حاکی از نتیجه
deducing نتیجه گرفتن
cheating does not prosper تقلب نتیجه
to come to grief به نتیجه نرسیدن
resultful نتیجه بخش
to come a mucker به نتیجه نرسیدن
to came a howler به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve به نتیجه رساندن
to be dashed to the ground به نتیجه نرسیدن
illative نتیجه رسان
successes پیروزی نتیجه
It is absolutely useless . It is a waste of time . بی نتیجه است
success پیروزی نتیجه
perficient نتیجه بخش
synthesis نتیجه گیری
syntheses نتیجه گیری
condition of subsequent events شرط نتیجه
hard and fast rule <idiom> نتیجه ماندگار
blind search جیستجوی بی نتیجه
put through به نتیجه رساندن
issue نتیجه بحث
issued نتیجه بحث
non sequitur نتیجه کاذب
non sequiturs نتیجه کاذب
void result نتیجه باطل
at در نتیجه بر حسب
ultimaratio نتیجه غایی
to fall to the ground به نتیجه نرسیدن
to fall through به نتیجه نرسیدن
search result نتیجه جستجو
knock one's head against the wall <idiom> کاربی نتیجه
issues نتیجه بحث
abort بی نتیجه ماندن
aborted بی نتیجه ماندن
aborting بی نتیجه ماندن
aborts بی نتیجه ماندن
by product نتیجه فرعی
consecution نتیجه منطقی
condition of corollary شرط نتیجه
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
void result نتیجه بی اعتبار
hatches نتیجه خط انداختن
hatched نتیجه خط انداختن
hatch نتیجه خط انداختن
to effectuate a conclusion نتیجه دادن
concluder نتیجه گیرنده
corollaries نتیجه فرعی
wrap up به نتیجه رسیدن
computations نتیجه محاسبه
fine drawn نتیجه ورزش
printout نتیجه چاپی
generalisations نتیجه کلی
fruitlessness عدم نتیجه
printouts نتیجه چاپی
fruitlessly بدون نتیجه
consequent نتیجه بخش
generalization نتیجه کلی
consequences نتیجه منطقی
final result نتیجه نهایی
side-effects نتیجه جانبی
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
fall through به نتیجه نرسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
side-effect نتیجه جانبی
side effect نتیجه جانبی
generalizations نتیجه کلی
consequence نتیجه منطقی
adverse reaction نتیجه جانبی
denouements نتیجه نمایش
byeffect نتیجه جانبی
secondary effect نتیجه جانبی
test announcement نتیجه ازمایش
foregone conclusion نتیجه نابهنگام
without result بی نتیجه بیهوده
spillover effect نتیجه جانبی
hereon در نتیجه این
denouement نتیجه نمایش
sequel نتیجه پایان
subsumption نتیجه گیری
fall-out [side effect] نتیجه جانبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com