Total search result: 302 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
corollaries |
نتیجه فرع |
corollary |
نتیجه فرع |
|
|
Search result with all words |
|
redundancies |
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است |
redundancy |
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است |
rest |
نتیجه |
rests |
نتیجه |
half |
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد |
baffle |
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن |
baffled |
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن |
baffles |
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن |
baffling |
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
voice |
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است |
voices |
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است |
voicing |
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است |
period |
نتیجه غایی |
periods |
نتیجه غایی |
gather |
نتیجه گرفتن استباط کردن |
gathered |
نتیجه گرفتن استباط کردن |
flight |
بهترین نتیجه دور مقدماتی |
logic |
سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی |
arithmetic |
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه |
complete |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completed |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completes |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completing |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
abort |
بی نتیجه ماندن |
aborted |
بی نتیجه ماندن |
aborting |
بی نتیجه ماندن |
aborts |
بی نتیجه ماندن |
status |
یک بیت در کلمه که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت و نتیجه یک عملیات است |
complement |
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه |
complemented |
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه |
complementing |
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه |
complements |
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه |
effective |
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است |
syntheses |
نتیجه گیری |
synthesis |
نتیجه گیری |
miscarries |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
miscarry |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
miscarrying |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
time |
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد |
time |
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد |
timed |
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد |
timed |
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد |
times |
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد |
times |
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد |
success |
پیروزی نتیجه |
successes |
پیروزی نتیجه |
non sequitur |
نتیجه کاذب |
non sequiturs |
نتیجه کاذب |
multiple |
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود |
branch |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
branches |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
flag |
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
flag |
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص |
flags |
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
flags |
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص |
resolution |
نتیجه ثبات قدم |
resolutions |
نتیجه ثبات قدم |
conclusion |
انجام نتیجه |
conclusion |
نتیجه |
conclusion |
نتیجه گیری |
conclusions |
انجام نتیجه |
conclusions |
نتیجه |
conclusions |
نتیجه گیری |
intervention |
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد |
interventions |
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد |
carried |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
carries |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
carry |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
carrying |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
check |
او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر |
checked |
او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر |
checks |
او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر |
deterministic |
نتیجه فرآیند که بستگی به موقعیتهای اولیه ورودی ها دارد |
zero |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
zeroes |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
zeros |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
calculate |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
calculated |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
calculates |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
growth |
نتیجه |
growths |
نتیجه |
as |
نظر باینکه در نتیجه |
derive |
نتیجه گرفتن مشتق شدن |
derives |
نتیجه گرفتن مشتق شدن |
deriving |
نتیجه گرفتن مشتق شدن |
coherent |
دارای ارتباط یا نتیجه منطقی |
deduction |
استنتاج نتیجه گیری |
function |
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد |
functioned |
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد |
functions |
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد |
cell |
در صفحه گسترده روشی که نتیجه یا داده در یک خانه نمایش داده میشود |
cells |
در صفحه گسترده روشی که نتیجه یا داده در یک خانه نمایش داده میشود |
case |
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است |
cases |
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است |
hatch |
نتیجه خط انداختن |
Other Matches |
|
It wI'll eventually pay off. |
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد ) |
to be a foregone conclusion <idiom> |
نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن |
foregone conclusion |
نتیجه حتمی نتیجه مسلم |
product |
نتیجه |
abortive |
بی نتیجه |
outcome |
نتیجه |
resulting |
نتیجه |
products |
نتیجه |
run into <idiom> |
نتیجه |
thanks to..... |
در نتیجه |
payoffs |
نتیجه |
afterclap |
نتیجه |
payoff |
نتیجه |
ineffectual |
بی نتیجه |
frustrated |
بی نتیجه |
thanks |
در نتیجه |
resulted |
نتیجه |
affect |
نتیجه |
inference |
نتیجه |
affects |
نتیجه |
consequent |
نتیجه |
to no purpose |
بی نتیجه |
ineffective |
بی نتیجه |
effect |
نتیجه |
effected |
نتیجه |
inferences |
نتیجه |
outgrowth |
نتیجه |
result |
نتیجه |
outcomes |
نتیجه |
whereupon |
که در نتیجه ان |
effecting |
نتیجه |
consequences |
نتیجه |
harvest |
نتیجه |
of no issue |
بی نتیجه |
outgrwth |
نتیجه |
decisions |
نتیجه |
decision |
نتیجه |
inconclusive |
بی نتیجه |
effectless |
بی نتیجه |
harvested |
نتیجه |
ineffetual |
بی نتیجه |
inconsequent |
بی نتیجه |
inconseqential |
بی نتیجه |
inconsecutive |
بی نتیجه |
issueless |
بی نتیجه |
in the sequel |
در نتیجه |
harvests |
نتیجه |
eduction |
نتیجه |
educt |
نتیجه |
resultful |
پر نتیجه |
indeterminate |
بی نتیجه |
upshot |
نتیجه |
consequence |
نتیجه |
sequitur |
نتیجه |
sequela |
نتیجه |
sequent |
نتیجه |
ultimaratio |
نتیجه غایی |
consequences |
نتیجه منطقی |
wrap up |
به نتیجه رسیدن |
consequence |
نتیجه منطقی |
without result |
بی نتیجه بیهوده |
It is absolutely useless . It is a waste of time . |
بی نتیجه است |
sequels |
نتیجه پایان |
sequel |
نتیجه پایان |
void result |
نتیجه بی اعتبار |
computations |
نتیجه محاسبه |
deduce |
نتیجه گرفتن |
deduced |
نتیجه گرفتن |
deduces |
نتیجه گرفتن |
void result |
نتیجه باطل |
deducing |
نتیجه گرفتن |
computation |
نتیجه محاسبه |
side effect |
نتیجه جانبی |
illiative |
حاکی از نتیجه |
evidentiary effect |
نتیجه مشهود |
resultful |
نتیجه بخش |
consecution |
نتیجه منطقی |
condition of subsequent events |
شرط نتیجه |
condition of corollary |
شرط نتیجه |
concluder |
نتیجه گیرنده |
cheating does not prosper |
تقلب نتیجه |
call by result |
فراخوانی با نتیجه |
subsumption |
نتیجه گیری |
by product |
نتیجه فرعی |
blind search |
جیستجوی بی نتیجه |
put through |
به نتیجه رساندن |
fall through |
به نتیجه نرسیدن |
illative |
نتیجه رسان |
net reaction |
واکنش نتیجه |
net result |
نتیجه نهایی |
hereon |
در نتیجه این |
fruitlessly |
بدون نتیجه |
perficient |
نتیجه بخش |
foregone conclusion |
نتیجه نابهنگام |
fine drawn |
نتیجه ورزش |
final result |
نتیجه نهایی |
fetch up |
به نتیجه رسیدن |
test announcement |
نتیجه ازمایش |
the long and the short of it <idiom> |
نتیجه کلی |
corollary |
نتیجه فرعی |
corollaries |
نتیجه فرعی |
to fall through |
به نتیجه نرسیدن |
to fall to the ground |
به نتیجه نرسیدن |
printouts |
نتیجه چاپی |
printout |
نتیجه چاپی |
consequent |
نتیجه بخش |
side-effects |
نتیجه جانبی |
to effectuate a conclusion |
نتیجه دادن |
to be dashed to the ground |
به نتیجه نرسیدن |
to bring to an issve |
به نتیجه رساندن |
to came a howler |
به نتیجه نرسیدن |
to come a mucker |
به نتیجه نرسیدن |
to come to grief |
به نتیجه نرسیدن |
to drawa conclusion |
نتیجه گرفتن |
to pull a result |
نتیجه گرفتن |
fruitlessness |
عدم نتیجه |
thwarted |
بی نتیجه گذاردن |
thwart |
بی نتیجه گذاردن |
vainly |
بدون نتیجه |
side-effect |
نتیجه جانبی |
at |
در نتیجه بر حسب |
search result |
نتیجه جستجو |
negotiation result |
نتیجه مذاکرات |
hatches |
نتیجه خط انداختن |
hatched |
نتیجه خط انداختن |
issue [outcome] |
نتیجه [بحثی ] |
result of the negotiations |
نتیجه مذاکرات |
negotiation outcome |
نتیجه مذاکرات |
adverse reaction |
نتیجه جانبی |
by-effect |
نتیجه جانبی |
byeffect |
نتیجه جانبی |
fall-out [side effect] |
نتیجه جانبی |
spillover effect |
نتیجه جانبی |
secondary effect |
نتیجه جانبی |
generalizations |
نتیجه کلی |
knock one's head against the wall <idiom> |
کاربی نتیجه |
denouement |
نتیجه نمایش |
denouements |
نتیجه نمایش |
talk out of <idiom> |
به نتیجه نرسیدن |
generalization |
نتیجه کلی |
generalisations |
نتیجه کلی |
dTnouements |
نتیجه نمایش |
issues |
نتیجه بحث |
issued |
نتیجه بحث |
hard and fast rule <idiom> |
نتیجه ماندگار |
issue |
نتیجه بحث |
turn out <idiom> |
نتیجه ،پایان |
apriori |
از علت پی به نتیجه بردن |
resulting |
ناشی شدن نتیجه |
handicapping |
پیش بینی نتیجه |
processed |
عمل یا نتیجه امودن |
to turn out |
به نتیجه [ویژه ای] رسیدن |
to come to good |
نتیجه خوب دادن |
to come to a conclusion |
به نتیجه ایی رسیدن |
talk out <idiom> |
بحث تا رسیدن به نتیجه |
thereby |
از ان راه بموجب ان در نتیجه |
search results |
نتیجه های جستجو |
to be kept at bay |
بی نتیجه حمله کردن |
surefire |
مطمئن نتیجه بخش |
computation |
نتیجه شمارش محاسبه |
clutch up |
نامشخص بودن نتیجه |
come to good |
نتیجه خوب دادن |
toxic epilepsy |
حمله در نتیجه مسمومیت |
to take the consequence |
به نتیجه کارخود تن دردادن |
to put two and two together <idiom> |
نتیجه گرفتن [اصطلاح] |
wind up |
منتج به نتیجه شدن |
telic |
متضمن نتیجه غایی |
firstling |
نوبر نخستین نتیجه |
the result was |
نتیجه اش این بود که |
without respect to the result |
بدون توجه به نتیجه |
total search result |
مجموع نتیجه جستجو |
blow pipe |
نتیجه ه شیشه گری |
test announcement |
اعلام نتیجه ازمایش |
draw a blank <idiom> |
نتیجه عکس گرفتن |
resulting |
برامد نتیجه دادن |
backfire |
نتیجه معکوس گرفتن |
backfired |
نتیجه معکوس گرفتن |
backfires |
نتیجه معکوس گرفتن |
write me the result |
نتیجه را برای من بنویسید |
backfiring |
نتیجه معکوس گرفتن |
side effect |
اثرجانبی نتیجه جانبی |
mechanicals |
نتیجه نهایی تجسمی |
waste one's breath <idiom> |
بی نتیجه صحبت کردن |
matter of course |
بدیهی نتیجه منطقی |
go to rack and ruin <idiom> |
نتیجه بد حاصل کردن |
computations |
نتیجه شمارش محاسبه |
side-effects |
اثرجانبی نتیجه جانبی |
side-effect |
اثرجانبی نتیجه جانبی |
obvert |
نتیجه معکوس گرفتن از |
To bring a matter to successful issue . |
کاری را به نتیجه رساندن |
resulted |
ناشی شدن نتیجه |
resulted |
برامد نتیجه دادن |
frustration of contract |
بی نتیجه ماندن قرارداد |
result |
ناشی شدن نتیجه |
information processing |
نتیجه گیری ازاخبار |
result |
برامد نتیجه دادن |
analogical reasoning |
نتیجه گیری قیاسی |
inferentially |
ازراه نتیجه گیری |
critic report |
گزارش نتیجه جلسه انتقاد |
to snuff out |
در نتیجه گل گیری خاموش کردن |