Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English
Persian
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
Search result with all words
backfire
نتیجه معکوس گرفتن
backfired
نتیجه معکوس گرفتن
backfires
نتیجه معکوس گرفتن
backfiring
نتیجه معکوس گرفتن
Other Matches
to pull a result
نتیجه گرفتن
deduces
نتیجه گرفتن
deduce
نتیجه گرفتن
deducing
نتیجه گرفتن
deduced
نتیجه گرفتن
to drawa conclusion
نتیجه گرفتن
draw a blank
<idiom>
نتیجه عکس گرفتن
to put two and two together
<idiom>
نتیجه گرفتن
[اصطلاح]
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
derive
نتیجه گرفتن مشتق شدن
paralpgize
نتیجه غلط ازمقدمه گرفتن
derives
نتیجه گرفتن مشتق شدن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
deriving
نتیجه گرفتن مشتق شدن
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
reversals
معکوس
reversal
معکوس
reverses
معکوس
reversed
معکوس
reverse
معکوس
contrary
معکوس
reversible
معکوس
reversion
معکوس
obverse
معکوس
conversing
معکوس
conversing
:معکوس
converses
معکوس
converses
:معکوس
conversed
معکوس
conversed
:معکوس
converse
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
conversely
معکوس
converts
معکوس
converting
معکوس
converted
معکوس
countering
معکوس
countered
معکوس
reversing
معکوس
inverse
معکوس
counter
معکوس
convert
معکوس
negatives
معکوس
negative
معکوس
reciprocal
معکوس
upside down
معکوس
countdown
شمارش معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
negative caster
گردش معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
reverse
معکوس کننده
inverted structure
ساختار معکوس
inverted opening
گشایش معکوس
reversed
معکوس کردن
inverted file
فایل معکوس
reversed
معکوس کننده
reverse
معکوس کردن
reciprocal
متقابل معکوس
reverse gears
دنده معکوس
reverse gear
دنده معکوس
countdowns
شمارش معکوس
negative correlation
همبستگی معکوس
opposite
روبرو معکوس
opposites
روبرو معکوس
inverse
واژگونه معکوس
feedback
تزویج معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
reversing
معکوس کردن
mirroring
معکوس نمودن
reversing
معکوس کننده
obversion
استنتاج معکوس
obcordate
قلبی معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back splice
پیوند معکوس
indian in reverse
هندی معکوس
reverses
معکوس کردن
negative relation
رابطه معکوس
backset
معکوس وارونه
reverse speed
سرعت معکوس
reversal film
فیلم معکوس
switcheroo
عمل معکوس
dis-
معکوس کردن
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
retroaction
عمل معکوس
reversal process
جریان معکوس
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse control
کنترل معکوس
reverse slope
شیب معکوس
back up
معکوس ریختن
back-up
معکوس ریختن
reverse polarity
پلاریته معکوس
reverse pitch
گام معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
inverter
معکوس کننده
invertible
معکوس شدنی
reversion
معکوس کردن
draw back
کشیدن معکوس
reciprocal
معکوس دوجانبه
set back
معکوس پس زدن
reverses
معکوس کننده
reverse bias
پیشقدر معکوس
conversely
بطور معکوس
invert suger
قند معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
inverse voltage
ولتاژ معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
reverse current
جریان معکوس
inverse feedback
واخوراند معکوس
inverse function
تابع معکوس
back turns of armature
سیمپیچی معکوس ارمیچر
retrogressing
ترقی معکوس کردن
retrogresses
ترقی معکوس کردن
couple back
معکوس تزویج شدن
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
one's complement
معکوس یک عدد دودویی
retrogressed
ترقی معکوس کردن
double quartan fever
نوبه ربع معکوس
retrogress
ترقی معکوس کردن
inverting circuit
مدار معکوس کننده
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
What invert sugar
قند معکوس چیست
inverted file
فایل معکوس شده
inverse current
جریان ولتاژ معکوس
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
shift the rudder
معکوس کردن سکان
de-
معکوس عمل کردن
back titration
تیتر کردن معکوس
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
inverse function
تابع معکوس
[ریاضی]
retroact
عمل معکوس کردن
reverse flow regin
ناحیه جریان معکوس
complemented
معکوس یک عدد دودویی
complementing
معکوس یک عدد دودویی
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
complements
معکوس یک عدد دودویی
complement
معکوس یک عدد دودویی
reversed battery plate
صفحه باتری معکوس
reverse video
صفحه نمایش معکوس
high back resistance diode
دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode
دیود با مقاومت معکوس زیاد
back azimuth method
گرای معکوس در اخراج اشعه
backtracking
عمل پیمایش معکوس یک لیست
back scattering
توزیع معکوس امواج رادیویی
back scattering
پخش معکوس امواج رادیویی
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
reverse polish notation
نشان گذاری لهستانی معکوس
peak inverse anode voltage
اوج ولتاژ اندی معکوس
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
aerofoil type offtake regulator
دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
NOT function
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
decisions
نتیجه
growths
نتیجه
decision
نتیجه
run into
<idiom>
نتیجه
eduction
نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
educt
نتیجه
affect
نتیجه
upshot
نتیجه
effectless
بی نتیجه
growth
نتیجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com