English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (9 milliseconds)
English Persian
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
Other Matches
cousinry عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
aristocrats اشراف زاده
aristocrat اشراف زاده
knighting نجیب زاده
patricians نجیب زاده
knight نجیب زاده
blue blooded نجیب زاده
patrician نجیب زاده
knights نجیب زاده
magnate نجیب زاده
magnates نجیب زاده
thane نجیب زاده
high born نجیب زاده
noblewoman نجیب زاده
noblewomen نجیب زاده
knighted نجیب زاده
chevalier نجیب زاده
aristocrats نجیب زاده
aristocrat نجیب زاده
bashaw نجیب زاده
childe نجیب زاده
blue-blooded نجیب زاده
noblemen نجیب زاده
nobleman نجیب زاده
gentleman of fortune نجیب زاده حادثه جو
donned لرد یا نجیب زاده
well born اصیل نجیب زاده
donning لرد یا نجیب زاده
don لرد یا نجیب زاده
dons لرد یا نجیب زاده
junker جوان نجیب زاده المانی
wellborn نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
household troops هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
cousinly دایی زاده وار خاله زاده وار
nepew پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
fitz زاده
fry زاده
descendent زاده
progeniture زاده
descended زاده
nee زاده
frying زاده
descendant زاده
fries زاده
cousin german عمه زاده
cousin german عمو زاده
firstborn نخست زاده
born in the purple دارا زاده
born in lawful wedding حلال زاده
hagseed زاده عجوزه
coz عمه زاده
coz دایی زاده
hamite زاده حام
freeborn ازاد زاده
firstling نخست زاده
first ling نخست زاده
sea born زاده دریا
evite زاده حوا
earth born زاده خاک
grandee اصیل زاده
coz خاله زاده
levite زاده لاوی
first begotten نخست زاده
patricians اعیان زاده
illegitimate زنا زاده
cousins دایی زاده
cousins عمو زاده
cousins خاله زاده
cousins عمه زاده
cousin عمه زاده
cousin خاله زاده
cousin دایی زاده
patrician اعیان زاده
born in the purple غنی زاده
cousin عمو زاده
first born نخست زاده
first-born نخست زاده
legitimate حلال زاده
legitimated حلال زاده
legitimates حلال زاده
legitimating حلال زاده
underbred نااصل زاده بی تربیت
feringhee پرتغالی زاده هند
speak of the devil and he appears <idiom> حلال زاده بودن
cousinly عمه زاده وار
mulatto زاده اروپایی وزنگی
junker اصیل زاده المانی
true born حلال زاده اصیل اصل
hagborn شیطان زاده فرزند ساحره
milord مرد اشرافی ونجیب زاده انگلیسی
africander اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
mestiza کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
mestizo کسیکه زاده اسپتنیولی و هندی و امریکایی باشد
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
pythogenic پیدا شده از چرک یا گندیدگی زاده چرک
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
aristocrate اشراف
noblesse اشراف
aristocracies اشراف سالاری
aristocrat طرفدارحکومت اشراف
aristocracy اشراف سالاری
optimates گروه اشراف
aristocracies طبقهء اشراف
aristocrats طرفدارحکومت اشراف
aristocracy طبقهء اشراف
aristocrat عضو دستهء اشراف
blue blood عضو طبقه اشراف
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
aristocrats عضو دستهء اشراف
junkerdom عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerism عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
patriciate طبقه اشراف مقام بزرگ زادگان واشراف
nicer نجیب
nice نجیب
decent نجیب
gentlewoman زن نجیب
genteel نجیب
indecent نا نجیب
nicest نجیب
sobersided نجیب
gentlest نجیب
gentle نجیب
gentlewomen زن نجیب
maidenly نجیب
immodest نا نجیب
gentlewomanly نجیب
meek نجیب
gentler نجیب
of a noble family نجیب
genteelly نجیب وار
noble نجیب باشکوه
nobler نجیب باشکوه
noble gas گاز نجیب
noble metal فلز نجیب
noblest نجیب باشکوه
noble metals فلزات نجیب
nobles نجیب باشکوه
particianship نجیب زادگی اصالت
gentlemanlike شایسته مرد نجیب
bland شیرین و مطلوب نجیب
blandest شیرین و مطلوب نجیب
blander شیرین و مطلوب نجیب
aristocracies حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracy حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
shabby genteel نجیب نما فقیرواقا منش
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb> اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
gentlewomanlike شایسته بانوان نجیب ومحترم
noblesse oblige بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com