English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
primigenial نخست پیدا شده
Other Matches
prime نخست
primed نخست
imprlmis نخست
primes نخست
first نخست
book one کتاب نخست
firstling نخست زاده
first ling نخست زاده
forename نام نخست
premiership نخست وزیری
half-time نیمه نخست
grand vizier نخست وزیر
firstborn نخست زاده
imprlmis نخست انکه
first coat اندودیارنگ نخست
first moment گشتاور نخست
imprimis در مرحله نخست
first begotten نخست زاده
first moment عزم نخست
first born نخست زاده
first-born نخست زاده
forenames نام نخست
at first hand در وهله نخست
Downing Street نخست وزیر
first half نیمه نخست
premiers نخست وزیر
premier نخست وزیر
Prime Minister نخست وزیر
ex prime minister نخست وزیرپیشین
half نیمه نخست
Prime Ministers نخست وزیر
prime ministership نخست وزیری
at first blush در وهله نخست
primordium مرحله نخست
primogeniture نخست زادگی
head of the state نخست وزیر
first and foremost <adv.> دردرجه نخست
primeminister نخست وزیر
rehabilitates بحال نخست برگرداندن
top board میز نخست شطرنج
rehabilitate بحال نخست برگرداندن
rehabilitating بحال نخست برگرداندن
from the very f. ازهمان وهله نخست
rehabilitated بحال نخست برگرداندن
it was we who went first ما بودیم که نخست رفتیم
involuted بحال نخست برگشته
premiership دفتر نخست وزیری
right of primogeniture حق نخست زادگی یا ارشدیت
first audio stage مرحله صوتی نخست
white بازیگر نخست شطرنج
whiter بازیگر نخست شطرنج
foremost جلوترین دردرجه نخست
whitest بازیگر نخست شطرنج
in the first flight دارای مقام نخست سردسته
premiership مقام نخست وزیری اولویت
deputy primeminister قائم مقام نخست وزیر
base on halls گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
premieres نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiering نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premier نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiered نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiere نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
to drink to a person نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
premiers نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
fence off کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
Chancellors صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting. من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Chancellor صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
He undertook the primiership at the age of eighty. درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
prosilient پیدا
phenomenally پیدا
apparent پیدا
indiscernible able نا پیدا
visibility پیدا
in a good light پیدا
axiomatical پیدا
a rare bird کم پیدا
visible پیدا
phenomenal پیدا
to pick up پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
finder پیدا کننده
to look up پیدا کردن
spottable پیدا کردنی
open roof بام پیدا
to figure up پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
pin point پیدا کردن
gained پیدا کردن
gains پیدا کردن
average پیدا کردن
averaged پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detected پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detects پیدا کردن
detect پیدا کردن
raise its head پیدا شدن
track پیدا کردن
tracks پیدا کردن
finds پیدا کردن
acquire پیدا کردن
turn up <idiom> پیدا شدن
tracked پیدا کردن
exposures پیدا شدن
exposure پیدا شدن
find پیدا کردن
trover چیز پیدا ده
to search out پیدا کردن
gain پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
equation of payments قاعده پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
he looks malice ازسیمای او پیدا است
escrow اجرایی پیدا میکند
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
trove چیز پیدا شده
new discovered تازه پیدا شده
luff لنگر پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
declining شیب پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
get at able یافتنی پیدا کردنی
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to take a ply تمایل پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
shield حفاظ پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
take to تمایل پیدا کردن به
pvogenous از چرک پیدا شده
prove opplicable مصداق پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
self born پیدا شده در نفس انسان
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
shock هول وهراس پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com