Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (3 milliseconds)
English	Persian
permit	ندیده گرفتن
permits	ندیده گرفتن
permitting	ندیده گرفتن
Other Matches
unsight	ندیده
unscathed	صدمه ندیده
intact	صدمه ندیده
land lubber	ادم کشتی ندیده
land lubber	ادم دریا ندیده
landlubber	ادم دریا ندیده
landlubbers	ادم دریا ندیده
to buy a pig in a poke	چیزیرا ندیده خریدن
I havent seen you for a long time.	مدتها است که شما را ندیده ام
unscathed	خسارت ندیده زخمی نشده
We havent seen him for ages.	سالهاست اورا ندیده ایم
integrity	دادهای که آسیب ندیده است
i had never seen such a book	من هرگز چنین کتابی ندیده ام
he has never seen a lion	او هرگز شیر ندیده است
he never saw a lion	او هرگز شیر ندیده است
i u. that he has been hurt	قول می دهم که اسیبی ندیده باشد
I never saw anything like it.	من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
parity	برای خطاها و اینکه داده دودویی ارسالی آسیب ندیده است
integrity	حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
white crow	چیز ندیده چیز کمیاب
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
ceases	گرفتن
seizes	گرفتن
ceasing	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
getting	گرفتن
catch	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
infold	در بر گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
seized	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abate	اب گرفتن از
takes	گرفتن
abated	اب گرفتن از
take	گرفتن
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
pushing	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
seize	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
break out	در گرفتن
obturate	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
retreats	پس گرفتن
detract	گرفتن
lutes	گل گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
tong	گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
unsay	پس گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
accustom	خو گرفتن
detracted	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
detracting	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
detracts	گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
to take up	گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
capture	گرفتن
to call back	پس گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
lute	گل گرفتن
to break in	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
holds	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
hold	گرفتن
captures	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
capturing	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to hunt out	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
to get at	گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch on	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
corks	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
skim	کف گرفتن از
devest	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
acclimatised	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
acclimatising	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
get at	گرفتن
nails	گرفتن
cork	گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
nail	گرفتن
nailed	گرفتن
false grip	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
get	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
overtake	گرفتن
skims	گرفتن کف
catch on	گرفتن
adeem	پس گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
receive	گرفتن
receives	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
gets	گرفتن
understate	دست کم گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
understated	دست کم گرفتن
understates	دست کم گرفتن
to fall into a habit	عادتی گرفتن
to follow up the scent	بابوردشکار را گرفتن
scallop	حلزون گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
batten down	زهوار گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com