English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
crowding out effect نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
Other Matches
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
privy purse اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
liquidity preference theory براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
capital charges هزینههای سرمایه
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
private enterprise اقتصاد بخش خصوصی
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
private enterprise اقتصاد ازاد موسسه خصوصی
interest بهره [اقتصاد]
disinvestment کاهش سرمایه
capital loss کاهش ارزش سرمایه
investing سرمایه گذاری
investments سرمایه گذاری
enterprise سرمایه گذاری
financing سرمایه گذاری
finances سرمایه گذاری
capitalization سرمایه گذاری
financed سرمایه گذاری
finance سرمایه گذاری
investment سرمایه گذاری
enterprises سرمایه گذاری
invested سرمایه گذاری
invest سرمایه گذاری
invests سرمایه گذاری
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
investment cost هزینه سرمایه گذاری
investment banks بانکهای سرمایه گذاری
investment plan برنامه سرمایه گذاری
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
reinvestment سرمایه گذاری مجدد
investment function تابع سرمایه گذاری
foreign investment سرمایه گذاری خارجی
investing سرمایه گذاری کردن
rate of investment نرخ سرمایه گذاری
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
overinvestment سرمایه گذاری بیش از حد
investment institutions موسسات سرمایه گذاری
investment mulliplier ضریب سرمایه گذاری
investment opportunities امکانات سرمایه گذاری
financial investment سرمایه گذاری مالی
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
invests سرمایه گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
primary investment سرمایه گذاری اولیه
joint venture سرمایه گذاری مشترک
invested سرمایه گذاری کردن
capital output ratio ضریب سرمایه گذاری
capital investment سرمایه گذاری ثابت
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
social investment سرمایه گذاری اجتماعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
share holding سرمایه گذاری در سهام
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
induced investment سرمایه گذاری القائی
industrial investment سرمایه گذاری صنعتی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
invest سرمایه گذاری کردن
net investment سرمایه گذاری خالص
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
yield of invested capital بازده سرمایه گذاری
deposits سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
national investment سرمایه گذاری ملی
over investment سرمایه گذاری بیش از حد
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
investitures سرمایه گذاری دادن امتیاز
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
margin efficiency of investment بازده نهایی سرمایه گذاری
investiture سرمایه گذاری دادن امتیاز
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
net foreign investment خالص سرمایه گذاری خارجی
investment مبلغ سرمایه گذاری شده
investments مبلغ سرمایه گذاری شده
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
holding company شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company شرکت سرمایه گذاری درسهام
international investment سرمایه گذاری بین المللی
investment multiplier ضریب فزاینده سرمایه گذاری
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
useful life of an investment عمر مفیع یک سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment کارائی نهائی سرمایه گذاری
marginal propensity to invest میل نهائی به سرمایه گذاری
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
capitalized value درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
outlay مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
marginal efficiency of investment schedu نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
don't put all your eggs in one basket <idiom> [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
crowding out effect اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
investments مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investment مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
toll traverse وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
differential cost analysis تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
business expenses هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
pure interest سود ویژه منافعی که پس از کسر کلیه استهلاکات به سرمایه گذارپرداخت میشود
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
capital levy مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
levator عضله بالابر ماهیچهای که عضو را بالامیبرد
conflict of lows در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
metal deactivator مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
loft ضربهای که گوی گلف را در مسیر منحنی بالامیبرد
lofts ضربهای که گوی گلف را در مسیر منحنی بالامیبرد
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
plotters وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotter وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
financier سرمایه دار سرمایه گذار
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
accelerator winding سیم پیچی سری که در تنظیم کنندههای ولتا از نوع نوسان ساز با باز شدن دوسر پلاتین میدان مغناطیسی را به سرعت کاهش میدهد وباعث بسته شدن هرچه سریعتر پلاتین میشود
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
decreased کاهش دادن کاهش
decrease کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
aggregate expenditures هزینههای کل
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
increasing cost هزینههای فزاینده
implicit costs هزینههای ضمنی
design costs هزینههای طراحی
freight charges هزینههای حمل
implicit costs هزینههای نامرئی
financial expenses هزینههای مالی
deferred charges هزینههای انتقالی
incidental expenses هزینههای واقعی
transaction costs هزینههای معاملاتی
real costs هزینههای واقعی
building costs هزینههای ساختمان
comparative costs هزینههای نسبی
standard costs هزینههای نرمال
sunk cost هزینههای اضافی
standard costs هزینههای استاندارد
capital expenditures هزینههای سرمایهای
capital expenditure هزینههای سرمایهای
spillover costs هزینههای خارجی
supplementary costs هزینههای مکمل
supplementary costs هزینههای اضافی
selling costs هزینههای فروش
increasing cost هزینههای صعودی
overheads هزینههای عمومی
consumption expenditures هزینههای مصرفی
capital outlays هزینههای تاسیساتی
government expenditures هزینههای دولت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com