English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
traps نردبان قابل حمل
Other Matches
ladders نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladder نردبان بکار بردن نردبان ساختن
stairwell نردبان
stairwells نردبان
ladder نردبان
ladders نردبان
lad der نردبان
stair نردبان
escalade نردبان
stile نردبان
companionway نردبان
ladder scaffold نردبان
companionways نردبان
stiles نردبان
step ladder نردبان
folding ladder نردبان تاشو
roof ladder نردبان سقف
round of ladder پله نردبان
rundle پله نردبان
stave میله نردبان
rope ladder نردبان طنابی
stepladders نردبان متحرک
suspension ladder نردبان اویزان
stepladder نردبان متحرک
fire escape نردبان نجات
fire escapes نردبان نجات
mobile turnable ladder نردبان متحرک
rung پله نردبان
rope ladders نردبان طنابی
scaffold's ladder نردبان چوب بست
scaling ladder نردبان اتش نشانی
range ladder تنظیم با نردبان بردی
ratline نردبان طنابی کشتی
footboard تخته پله نردبان
pompier ladder نردبان اتش نشانی
jacob's ladder نردبان جنگی ناو
To climb down. پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
attic ladder نردبان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
loft ladder نردبان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
scaling ladder نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
ladder dredge لاروبی که دلولههای انرازنجیرمانند نردبان می گرداند
aerial ladder نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
turntable ladder نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
achievable قابل وصول قابل تفریق
sensible قابل درک قابل رویت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presumable قابل استنباط قابل استفاده
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
good قابل
thorough paced قابل
able قابل
solvable قابل حل
dissoluble قابل حل
abler قابل
sensible قابل حس
incapable نا قابل
soluble قابل حل
qualified قابل
acceptor قابل
apt قابل
ablest قابل
aceptive قابل قبول
revealable قابل مکاشفه
sustainable قابل تحمل
soluble oil روغن قابل حل
returnable قابل برگشت
restorable قابل اعاده
spareable قابل امساک
verifiable قابل بازبینی
soiothfast قابل اعتماد
admirable <adj.> قابل پسند
admirable <adj.> قابل تحسین
acquirable قابل حصول
revocable قابل برگشت
attributable قابل اسناد
revocable قابل فسخ
practicable قابل اجرا
culpable <adj.> قابل تنبه
perceptible قابل درک
adducible قابل استدلال
negligible قابل اغماض
respirable قابل تنفس
submergible قابل فروکردن در اب
reproachable قابل توبیخ
submersible قابل شناوری
alterable قابل تغییر
ameliorable قابل اصلاح
amendable قابل اصلاح
advisable قابل توصیه
analogous قابل قیاس
amerceable قابل جریمه
analog شی قابل قیاس
suable قابل پیگرد
alienable قابل انتقال
admittable قابل قبول
negligible قابل فراموشی
admittable قابل تصدیق
affimable قابل تصدیق
resistible قابل مقاومت
soundable قابل ایجادصوت
registered قابل اهمیت
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
reproducible قابل تکثیر
statutable قابل تقنین
verifiable قابل رسیدگی
revocable قابل رجوع
scrutable قابل کشف
allowable قابل استفاده
profitable قابل استفاده
practical <adj.> قابل استفاده
practicals قابل استفاده
identifiable قابل شناسایی
seeable قابل دید
sellable قابل فروش
allowable قابل قبول
sailable قابل کشتیرانی
pliable قابل انعطاف
scrutable قابل درک
searchable قابل جستجو
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
satiable قابل اشباع
salvageable قابل نجات
sailable قابل هوابری
seaworthy قابل دریانوردی
receivable قابل قبول
predictably قابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
revokable قابل فسخ
absolvable قابل عفو
absorbable قابل جذب
acceptance limit حد قابل قبول
acclamable قابل تحسین
acclimatable قابل اعتیاد
audible قابل شنیدن
viable قابل دوام
abrogable قابل نسخ
abrogable قابل الغاء
audible قابل شنوایی
explosive قابل انفجار
navigable قابل کشتیرانی
arable قابل کشتکاری
reputable قابل شهرت
reputable قابل اطمینان
shippable قابل ارسال
abatable قابل تخفیف
accomplishable قابل اجرا
analogous قابل مقایسه
variative قابل تغییر
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
divisible قابل تقسیم
considerable قابل توجه
winnable قابل فتح
employable قابل استخدام
pitiable قابل ترحم
wirable قابل مخابره
worshipful قابل پرستش
worthy of note قابل ملاحظه
writable قابل درج
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
opens قابل بحث
willable قابل ارث
vibratile قابل اهتزاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com