Dictiornary-Farsi | نرمی و ریزی اهک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک


Search result with all words

fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
Other Matches

linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
moulting	پر ریزی موی ریزی
laxly	به نرمی
flabbiness	نرمی
flagginess	نرمی
flexibly	به نرمی
mansuetude	نرمی
fineness	نرمی
gloss	: نرمی
softly	به نرمی
sleekness	نرمی
smoothly	به نرمی
sweetness	نرمی
mildness	نرمی
softness	نرمی
silkiness	نرمی
facileness	نرمی
flexility	نرمی
flimsiness	نرمی
lenience	نرمی
lenity	نرمی
limpness	نرمی
litheness	نرمی
mildly	به نرمی
looseness	نرمی
lubricity	نرمی
lubricous	نرمی
milkiness	نرمی
leniently	به نرمی
mushiness	نرمی
oiliness	نرمی
peachiness	نرمی
pliability	نرمی
leniency	نرمی
pulpiness	نرمی
fluffiness	نرمی
spooniness	نرمی
tractability	نرمی
suppleness	نرمی
unction	نرمی
downiness	نرمی
doughiness	نرمی
benignancy	نرمی
waxiness	نرمی
suavity	نرمی
limply	به نرمی
placably	به نرمی
ductility	نرمی
pliantly	به نرمی
smoothness	نرمی
subtilty	نرمی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
amenities	نرمی ملایمت
toughness index	شاخص نرمی
rickets	نرمی استخوان استخوان نرمی
pash	یورش نرمی
reckets	استخوان نرمی
reckets	نرمی استخوان
plasticity	خمیری نرمی
osteomalacia	نرمی استخوان
facilely	به نرمی ماهرانه
flows	حرکت به نرمی
flowed	حرکت به نرمی
softening point	نقطه نرمی
creep ductility	نرمی خزش
flow	حرکت به نرمی
mellowness	نرمی رسیدگی
amenity	نرمی ملایمت
plasticity	حالت پلاستیکی نرمی
She has a soft voice	صدای نرمی دارد
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
malleability	باخاصیت چکش خواری نرمی
ricketiness	دچاری به نرمی استخوان لغزندگی
scumble	نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
holystone	سنگ شنی نرمی که با ان عرشه کشتی را میشویند
great dane	نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
brie	پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
gibus	کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
textile	زیر دست [احساس نرمی یا زبری فرش بدون توجه به طرح و رنگ آن]
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
plasticity	حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
deplumation	پر ریزی
foundation	پی ریزی
tininess	ریزی
shrouding	شن ریزی
gravelling	شن ریزی
inpouring	تو ریزی
molt	پر ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
egestion	بیرون ریزی
perspiration	عرق ریزی
fineness	ریزی دانه ها
landslip	فرو ریزی
effusions	برون ریزی
designment	طراح ریزی
chumming	طعمه ریزی
circumfusion	دور ریزی
concrete work	بتن ریزی
outflow	بیرون ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
cast iron	چدن ریزی
sweat	عرق ریزی
sweating	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
outflows	بیرون ریزی
grouting	دوغاب ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
budgeting	بودجه ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
planning	طرح ریزی
foundries	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
foundry	چدن ریزی
casting	چدن ریزی
bloodbaths	خون ریزی
landslips	فرو ریزی
effusion	برون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
gravelling	سنگ ریزی
evacuation	برون ریزی
actification	سرکه ریزی
acting out	برون ریزی
projecting	طرح ریزی
bloodbath	خون ریزی
iron foundry	اهن ریزی
discharges	برون ریزی
projection	طرح ریزی
scheming	طرح ریزی
rip rap	سنگ ریزی
retropulsion	درون ریزی
projections	طرح ریزی
programming	برنامه ریزی
discharge	برون ریزی
schematization	طرح ریزی
schematization	برنامه ریزی
management	برنامه ریزی
managements	برنامه ریزی
suffusion	زیر ریزی
purge	برون ریزی
purged	برون ریزی
purges	برون ریزی
earthwork	خاک ریزی
foundation	پی ریزی اساس
modeller	طرح ریزی
libation	ساغر ریزی
filling	خاک ریزی
libations	ساغر ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
fillings	خاک ریزی
placing concrete	بتن ریزی
linear programming	برنامه ریزی خطی
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
type metal	فلز حروف ریزی
swage	قالب ریزی کردن
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
gun metal	فلز توپ ریزی
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
dietetics	برنامه ریزی غذایی
curriculum development	برنامه ریزی درسی
projectable	قابل طرح ریزی
development planning	برنامه ریزی توسعه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
gun bronz	برنز توپ ریزی
stokehold	محل سوخت ریزی
state planning	برنامه ریزی دولتی
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
programming methods	روشهای برنامه ریزی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
planning cycle	دوره برنامه ریزی
planning horizon	افق برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
product planning	برنامه ریزی محصولات
production planning	برنامه ریزی تولید
preplanned	طرح ریزی شده
population planning	برنامه ریزی جمعیت
planning system	نظام برنامه ریزی
planning principles	اصول برنامه ریزی
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد
overall planning	برنامه ریزی کلی
embank	خاک ریزی کردن
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
ex ante	برنامه ریزی شده
seedbed	جای تخم ریزی