English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (33 milliseconds)
English Persian
attemper نرم کردن امیختن
Search result with all words
compound : ترکیب کردن امیختن
compounded : ترکیب کردن امیختن
compounds : ترکیب کردن امیختن
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
mix امیختن مخلوط کردن
mixes امیختن مخلوط کردن
admix مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
aluminum coating by spraying amalgamate روکش الومینیوم کردن امیختن
immingle بهم امیختن مخلوط کردن
intermix در هم امیختن با هم مخلوط کردن
premix قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
to mull a mull of داغ کردن و امیختن باادویه و قند
womannize زن صفت کردن مخنث کردن بازنان امیختن
Other Matches
interblend در هم امیختن
blend امیختن
interblend امیختن
intermingle با هم امیختن
incorporate امیختن
incorporating امیختن
incorporates امیختن
amalgamates امیختن
amalgamated امیختن
amalgamate امیختن
blends امیختن
intermingled با هم امیختن
synthesises امیختن
synthesising امیختن
synthesize امیختن
mix امیختن
synthesized امیختن
synthesizes امیختن
synthesised امیختن
synthesizing امیختن
immix در هم امیختن
intermingling با هم امیختن
intermingles با هم امیختن
inosculate امیختن
mixes امیختن
meddle امیختن
combining امیختن
meddles امیختن
intermixing در هم امیختن
fuse امیختن
mingle امیختن
brew امیختن
mingled امیختن
brewed امیختن
mingles امیختن
mingling امیختن
admix امیختن
synthetize امیختن
to stir up امیختن
combines امیختن
combine امیختن
to alloy gold with copper امیختن
amalgamating امیختن
mell امیختن
fused امیختن
interlard امیختن
brews امیختن
meddled امیختن
coalesce بهم امیختن
coalesces بهم امیختن
coalescing بهم امیختن
carbonation عمل امیختن با
coalesced بهم امیختن
sulfuret با گوگرد امیختن
immingle درهم امیختن
interfusion بهم امیختن
mixing in place امیختن در جا مخلوط در جا
interlace در هم امیختن در هم بافتن
oxygenize با اکسیژن امیختن
intermix بهم امیختن
inviscade با چسب امیختن
interweave باهم امیختن
plant mixing امیختن در کارخانه
inviscate باچیزچسبناک امیختن
interweaves باهم امیختن
sulfurate با گوگرد امیختن
womanize بازنان امیختن
scramble درهم امیختن
kneaded سرشتن امیختن
folds بهم امیختن
folded بهم امیختن
fold بهم امیختن
sentimentalize با احساسات امیختن
scrambling درهم امیختن
shuffle بهم امیختن
shuffled بهم امیختن
shuffles بهم امیختن
shuffling بهم امیختن
fuse فیوزدارکردن امیختن
scrambles درهم امیختن
scrambled درهم امیختن
fused فیوزدارکردن امیختن
kneading سرشتن امیختن
kneads سرشتن امیختن
oxygenating اکسیژن امیختن
commingle بهم امیختن
oxygenates اکسیژن امیختن
oxygenated اکسیژن امیختن
interwove باهم امیختن
knead سرشتن امیختن
carburet باذغال امیختن
interweaving باهم امیختن
oxygenate اکسیژن امیختن
mixing بهم زدن امیختن
sulfate با اسید سولفوریک امیختن
grade جورکردن باهم امیختن
loading امیختن موادخارجی به شراب
conjugate درهم امیختن توام
sulphate با اسید سولفوریک امیختن
pepsinate با جوهر گوارنده امیختن
grades جورکردن باهم امیختن
interfuse بهم امیختن افشاندن
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
insalivate با خدو اغشتن با بزاق امیختن
barbarize با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
miscibility قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
lard to butter جازدن کره بوسیله امیختن باچربی هاو روغنهای دیگرمانند پیه خوک
to puddle clay and sand ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
roadmix اختلاط در سر راه امیختن در راه
interosculate بهم پیوستن بهم امیختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com