Dictiornary-Farsi | نرینه رفتار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
macho	نرینه رفتار


Other Matches

manlike	نرینه
masculine	نرینه
male	نرینه
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
masculinism	نرینه گرایی
masculine protest	نرینه نمایی
masculine	نرینه مردانه
animus	نرینه روان
machismo	نرینه رفتاری
androgenous	نرینه ساز
androgenic	نرینه ساز
male	مردانه نرینه
deportment	رفتار
conducting	رفتار
conduct	رفتار
conducted	رفتار
behavior	رفتار
gesturing	رفتار
gestured	رفتار
gesture	رفتار
ethic	رفتار
misconduct	رفتار بد
geste	رفتار
comports	رفتار
comporting	رفتار
comported	رفتار
comport	رفتار
actions	رفتار
action	رفتار
bad conduct	سو رفتار
behavio	رفتار
treament	رفتار
behaviuor	رفتار
gest	رفتار
demeanour	رفتار
demeanor	رفتار
behaviour	رفتار
ergasia	رفتار
thews	رفتار
treatments	رفتار
exploit	: رفتار
treatment	رفتار
exploits	: رفتار
exploiting	: رفتار
haviour	رفتار
dealing	رفتار
comportment	رفتار
demarche	رفتار
conducts	رفتار
havings	رفتار
demarch	رفتار
target behavior	رفتار اماج
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
demeans	رفتار کردن
maternal behavior	رفتار مادری
misconduct	سوء رفتار
social behavior	رفتار اجتماعی
stereotypy	رفتار قالبی
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
propriety of behaviour	درستی رفتار
frivolous	سبک رفتار
regressive behavior	رفتار واپس رو
immoral	زشت رفتار
fal lal	رفتار فریفانه
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
overt behavior	رفتار اشکار
explicit behavior	رفتار اشکار
brusqurie	خشونت در رفتار
behavior modification	تغییر رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior repertoire	خزانه رفتار
implicit behavior	رفتار نااشکار
covert behavior	رفتار نااشکار
incipient behavior	رفتار اغازین
anancastia	رفتار وسواسی
maladdress	رفتار ناهنجار
illtreatment	سوء رفتار
illtreat	سوء رفتار
anancasm	رفتار وسواسی
anankaslia	رفتار وسواسی
ethogram	شرح رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
automatic behavior	رفتار خودکار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
collective behavior	رفتار جمعی
elicited behavior	رفتار فراخوانده
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
learned behavior	رفتار اموخته
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
treated	رفتار کردن
expressive behavior	رفتار بیانگر
treats	رفتار کردن با
conduct	رفتار اخلاقی
conducted	رفتار اخلاقی
conducting	رفتار اخلاقی
etiquette	روش رفتار
affable <adj.>	خوش رفتار
cruelty	سوء رفتار
brusque	خشن در رفتار
bearing	رفتار سلوک
manner	رفتار ادب
attitude	روش و رفتار
attitudes	روش و رفتار
conducts	رفتار اخلاقی
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
fair shake <idiom>	رفتار درست
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
treats	رفتار کردن
verbal behavior	رفتار کلامی
demeaned	رفتار کردن
demean	رفتار کردن
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
treated	رفتار کردن با
to demean oneself	رفتار کردن
to deport oneself	رفتار کردن
image response	رفتار فرکانس تصویر
purposive behavior	رفتار غایت نگر
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
butch	خشن و مرد رفتار
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
problem behavior	رفتار مشکل افرین
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
last word	بیان یا رفتار قاطع
babies	مانندکودک رفتار کردن
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
abidance	رفتار برطبق توافق
well behaved	خوش رفتار با ادب
well-behaved	خوش رفتار با ادب
levity	رفتار سبک لوسی
stereotyped	دارای رفتار قالبی
mannish	دارای رفتار مردانه
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
contact behavior	رفتار تماس جویانه
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
despotize	مستبدانه رفتار کردن
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
baby	مانندکودک رفتار کردن
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
duress	شدت رفتار خشن وتند
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
mannered	دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
schoolmasters	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن