Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (5 milliseconds)
English
Persian
accession
نزدیکی
approximation
نزدیکی
approximations
نزدیکی
propinquity
نزدیکی
vicinity
نزدیکی
affinities
نزدیکی
affinity
نزدیکی
closeness
نزدیکی
copulate
نزدیکی
copulated
نزدیکی
copulates
نزدیکی
copulating
نزدیکی
proximity
نزدیکی
sexual intercourse
نزدیکی
imminence
نزدیکی
adduction
نزدیکی
adjacence or cency
نزدیکی
appulse
نزدیکی
contiguity
نزدیکی
intimity
نزدیکی
inwarness
نزدیکی
nearness
نزدیکی
neiggourhood
نزدیکی
nighness
نزدیکی
vichywater
نزدیکی
vicinage
نزدیکی
togetherness
نزدیکی
Other Matches
around
در نزدیکی
nearby
در نزدیکی
offing
دران نزدیکی ها
hereabout
درهمین نزدیکی ها
nodality
نزدیکی به گره
going on
نزدیکی تماس
proximity of blood
خویشی نزدیکی
sexual intercourse of doubful nature
نزدیکی به شبهه
therabout
در همان نزدیکی
adjacency
نزدیکی مجاورت
kinder
نزدیکی تشابه
adjacence
نزدیکی مجاورت
In the vicinity ( neighbourhood ).
همین نزدیکی ها
verge
نزدیکی حدود
verges
نزدیکی حدود
abutment
بست دیوار نزدیکی
in with
<idiom>
دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
To have sexual intercourse with a woman .
با زنی نزدیکی کردن
thereabout
درهمان نزدیکی تقریبا
rapprochement
نزدیکی تمایل بدوستی
imminence
نزدیکی مشرف بودن
sexual intercourse
مواقعه نزدیکی جنسی
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
imminency
نزدیکی مشرف بودن
hang about
در نزدیکی منتظر بودن
Is there a ... nearby?
آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
Heris
شهر هریس در نزدیکی تبریز
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
The gas station is nearby .
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
Is there an inexpensive restaurant around here?
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machines
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
aclinic line
خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
esturm
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
estrus
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
checkpoints
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check mark
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
okuns law
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com