Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
going on
نزدیکی تماس
Other Matches
de bounce
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
propinquity
نزدیکی
adjacence or cency
نزدیکی
imminence
نزدیکی
contiguity
نزدیکی
appulse
نزدیکی
sexual intercourse
نزدیکی
around
در نزدیکی
vicinity
نزدیکی
affinities
نزدیکی
affinity
نزدیکی
closeness
نزدیکی
copulate
نزدیکی
copulated
نزدیکی
copulates
نزدیکی
copulating
نزدیکی
proximity
نزدیکی
intimity
نزدیکی
inwarness
نزدیکی
approximations
نزدیکی
approximation
نزدیکی
vicinage
نزدیکی
vichywater
نزدیکی
nighness
نزدیکی
neiggourhood
نزدیکی
nearness
نزدیکی
togetherness
نزدیکی
accession
نزدیکی
adduction
نزدیکی
nearby
در نزدیکی
therabout
در همان نزدیکی
offing
دران نزدیکی ها
In the vicinity ( neighbourhood ).
همین نزدیکی ها
kinder
نزدیکی تشابه
verge
نزدیکی حدود
verges
نزدیکی حدود
sexual intercourse of doubful nature
نزدیکی به شبهه
adjacency
نزدیکی مجاورت
adjacence
نزدیکی مجاورت
nodality
نزدیکی به گره
hereabout
درهمین نزدیکی ها
proximity of blood
خویشی نزدیکی
in with
<idiom>
دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
imminency
نزدیکی مشرف بودن
hang about
در نزدیکی منتظر بودن
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
To have sexual intercourse with a woman .
با زنی نزدیکی کردن
rapprochement
نزدیکی تمایل بدوستی
thereabout
درهمان نزدیکی تقریبا
abutment
بست دیوار نزدیکی
sexual intercourse
مواقعه نزدیکی جنسی
imminence
نزدیکی مشرف بودن
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
Is there a ... nearby?
آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Heris
شهر هریس در نزدیکی تبریز
The gas station is nearby .
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
Is there an inexpensive restaurant around here?
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
machined
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
aclinic line
خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
estrus
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
esturm
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
checkpoints
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
contact line
خط تماس
contacted
تماس
taction
تماس
contacts
تماس
tangency
تماس
contacting
تماس
impacts
تماس
contact
تماس
ding
تماس
impinging
تماس
tangents
تماس
tangent
تماس
contingence
تماس
impact
تماس
line of contact
خط تماس
point contact
تماس نقطهای
point of contact
نقطه تماس
contiguity
برخورد تماس
interactional points
نقاط تماس
contact area
سطح تماس
area contact
سطح تماس
to be in rapport
تماس داشتن
angle of contact
زاویه تماس
movement to contact
حرکت به تماس
communicator
شخص در تماس
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
contact angle
زاویه تماس
contact area
منطقه تماس
contact diameter
قطر تماس
corps a corps
تماس بدنی
contact surface
سطح تماس
tuch
تماس دادن با
contact ratio
نسبت تماس
contact lost
تماس قطع شد
contact party
گروه تماس
to be in contact
تماس داشتن
contact pressure
فشار تماس
to bring into contact
تماس دادن
contact patrol
گشتی تماس
contact point
قطب تماس
finishes
تماس انتهایی
contact flange
فلانژ تماس
skim
تماس اندک
finish
تماس انتهایی
skims
تماس اندک
skimmed
تماس اندک
shock hazard
خطر تماس
line to line fault
تماس خطوط
zone of contact
ناحیه تماس
grazing point
نقطه تماس با مانع
break off
قطع تماس با دشمن
contact behavior
رفتار تماس جویانه
movement to contact
حرکت به اخذ تماس
contact print
چاپ به طریقه تماس
contact fire
انفجار در اثر تماس
contact backlash
دنده کور تماس
contact report
گزارش اخذ تماس
contact
تماس یافتن تماسی
galvanism
تماس برق بابدن
contacted
تماس یافتن تماسی
telebrief
تماس مستقیم تلفنی
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
look in on
<idiom>
تماس حاصل کردن
phoned
پاسخ به تماس در تلفن
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen
صفحه حساس به تماس
touch panel
صفحه حساس به تماس
tuch
سر زدن تماس داشتن
flat
تماس دو لبه اسکیت
phoning
پاسخ به تماس در تلفن
phones
پاسخ به تماس در تلفن
phone
پاسخ به تماس در تلفن
flattest
تماس دو لبه اسکیت
synapse
محل تماس دوعصب
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
osculation
تماس اشتراک صفات
osculatory
وابسته به بوسه یا تماس
contacts
تماس یافتن تماسی
contacting
تماس یافتن تماسی
check mark
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
ground
تماس دادن توپ با زمین
faded
تماس باهدف از بین رفت
contact
محل اتصال تماس گرفتن
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
contact fire
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contacted
محل اتصال تماس گرفتن
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
contacts
محل اتصال تماس گرفتن
engagements
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
engagement
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
contact with the net
خطای تماس با تور والیبال
contact report
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contacting
محل اتصال تماس گرفتن
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
ground stroke
ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
lose track of
<idiom>
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
physical
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
contacting
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
whooshing
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshed
صدای تماس جسم سریع با هوا
whoosh
صدای تماس جسم سریع با هوا
touches
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
contacts
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacted
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacting
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
footprint
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com