Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Near our office .
نزدیک اداره ما
Other Matches
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
operation
اداره
helms
اداره
helm
اداره
prefecture
اداره
workplaces
اداره
workplace
اداره
offices
اداره
cutcherry
اداره
gestion
اداره
department
اداره
handling
اداره
directorates
اداره
directorate
اداره
maladmidistration
سو اداره
office
اداره
departments
اداره
cutchery
اداره
bureaus
اداره
bureau
اداره
managements
اداره
service
اداره
serviced
اداره
management
اداره
officiating
اداره کردن
headquarters
اداره کل شهربانی
officiates
اداره کردن
officiated
اداره کردن
administers
:اداره کردن
mismanages
بد اداره کردن
managing
اداره کردن
administering
:اداره کردن
administered
:اداره کردن
administer
اداره کردن
conduct
اداره کردن
officiate
اداره کردن
department
بخش اداره
departments
بخش اداره
bureaus of census
اداره امار
bureaus of census
اداره سرشماری
claimant agency
اداره کارپردازی
legal department
اداره حقوقی
criminal i. department
اداره اگاهی
the d. poliee
اداره اگاهی
criminal investigation department
اداره اگاهی
malpractice
سوء اداره
manage
اداره کردن
audit office
اداره حسابرسی
misconduct
سوء اداره
manages
اداره کردن
administrant
اداره کننده
administration of estate
اداره ترکه
aminister
اداره کردن
managed
اداره کردن
audit departmant
اداره ممیزی
audit departmant
اداره حسابرسی
wielded
اداره کردن
mishandling
بد اداره کردن
run
اداره کردن
runs
اداره کردن
stage-manages
اداره کردن
stage-managed
اداره کردن
stage-manage
اداره کردن
stage-managing
اداره کردن
wield
اداره کردن
wielding
اداره کردن
wields
اداره کردن
mishandle
بد اداره کردن
mishandled
بد اداره کردن
mishandles
بد اداره کردن
stage manage
اداره کردن
conducting
اداره کردن
misruling
سوء اداره
staffers
کارمند اداره
mismanaged
بد اداره کردن
malpractices
سوء اداره
mismanage
بد اداره کردن
mismanagement
سوء اداره
housekeeping
اداره منزل
conducts
اداره کردن
staffer
کارمند اداره
polices
اداره شهربانی
misrules
سوء اداره
misruled
سوء اداره
misrule
سوء اداره
mismanaging
بد اداره کردن
consulate
اداره کنسولی
consulates
اداره کنسولی
police
اداره شهربانی
policed
اداره شهربانی
conducted
اداره کردن
weather bureau
اداره هواشناسی
security service
اداره امنیت
security force
اداره امنیت
security
اداره امنیت
wieldy
اداره شدنی
government office
اداره دولتی
the relevant office
اداره مسیول
maintain
اداره کردن
manage
اداره کردن
custom house
اداره گمرک
financial agency
اداره دارایی
financial agency
اداره مالیه
full command
اداره کامل
gerent
اداره کننده
gestion
اداره کردن
government house
اداره حکومتی
head office
اداره مرکزی
household art
فن اداره خانه
india office
اداره امورهندوستان
financial a
اداره مالیه
finance office
اداره دارایی
dipartment of publications
اداره مطبوعات
customhouse
اداره گمرک
customs house
اداره گمرک
depaartment of accounts
اداره محاسبات
deparment of trusteeship
اداره قیمومت
deparment of trusteeship
اداره سرپرستی
department of publications
اداره نگارش
department of publications
اداره انطباعات
department of trusteeship
اداره سرپرستی
department of trusteeship
اداره قیمومت
dipartment of publications
اداره نگارش
intelligence department
اداره اطلاعات
intelligence service
اداره اطلاعات
penology
اداره زندان
police headquarters
اداره کل شهربانی
porotocol department
اداره تشریفات
prefecture
اداره ریاست
proconsulate
سمت یا اداره
public health pepartment
اداره بهداری
record office
اداره بایگانی کل
service bureau
اداره خدماتی
steerage
اداره تربیت
the police headquaters
اداره کل شهربانی
paperless office
اداره بی کاغذ
office manager
رئیس اداره
misgovernment
سوء اداره
labor service
اداره کار
labour office
اداره کارگزینی
labouroffice
اداره کارگزینی
maladminister
بد اداره کردن
maladministration
سوء اداره
manageability
قابلیت اداره
management system
سیستم اداره
medical department
اداره بهداری
ministration
اداره خدمت
misgovern
بد اداره کردن
tobacco department
اداره دخانیات
strategy
فن اداره جنگ
helm
اداره کردن
direct
اداره کردن
directors
اداره کننده
directed
اداره کردن
directs
اداره کردن
customs
اداره گمرک
director
اداره کننده
registry office
اداره ثبت
playing
اداره مسابقه
played
اداره مسابقه
Department of labor
[American English]
اداره کار
strategies
فن اداره جنگ
mans
اداره کردن
registry offices
اداره ثبت
operated
اداره کردن
administration
اداره کردن
operate
اداره کردن
helms
اداره کردن
operates
اداره کردن
play
اداره مسابقه
administrations
اداره کردن
man
اداره کردن
rule
اداره کردن
plays
اداره مسابقه
manhandle
باخشونت اداره کردن
wardship
اداره و یامقام قیمومت
subsistence department
اداره کارپردازی وخواربارارتش
The health authorities .
مقامات اداره بهداشت
manhandled
باخشونت اداره کردن
ungovernable
غیر قابل اداره
manhandles
باخشونت اداره کردن
subhome office
شعبه اصلی یک اداره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com