Dictiornary-Farsi | نزدیک بجوش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
on the simmer	نزدیک بجوش


Other Matches

simmers	بجوش امدن
simmering	بجوش امدن
simmer	بجوش امدن
simmered	بجوش امدن
boiled	جوشاندن بجوش امدن
to overheat oneself	برافروختن بجوش امدن
simmers	بجوش وخروش امدن
simmer	بجوش وخروش امدن
boil	جوشاندن بجوش امدن
simmered	بجوش وخروش امدن
boils	جوشاندن بجوش امدن
simmering	بجوش وخروش امدن
stirred	بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stirs	بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stirrings	بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stir	بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
A watched pot never boils. <proverb>	چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
neared	نزدیک
hard by	نزدیک
near-	نزدیک
foreby	نزدیک
nearer	نزدیک
nearing	نزدیک
forbye	از نزدیک
forbye	نزدیک
nearest	نزدیک
nears	نزدیک
forby	از نزدیک
forby	نزدیک
fast by	نزدیک
neighbouring	نزدیک
hand to hand	نزدیک
hand-to-hand	نزدیک
closest	نزدیک
closes	نزدیک
nigh	نزدیک
close	نزدیک
closer	نزدیک
close up	از نزدیک
close-up	از نزدیک
upcoming	نزدیک
close aboard	نزدیک
cephalo	نزدیک به سر
caudal	نزدیک به دم
close by	نزدیک
at hand	نزدیک
contiguous	نزدیک
towards	نزدیک
narrowly	از نزدیک
forthcoming	نزدیک
approaching	نزدیک
beside	نزدیک
by	از نزدیک
close-ups	از نزدیک
on the eve of	نزدیک
near by	نزدیک به
near at hand	نزدیک
to gain ground upon	نزدیک
on the verge of	نزدیک به
near upon	نزدیک
up to <idiom>	نزدیک به
up against <idiom>	نزدیک به
accessible	نزدیک
not ahunderd mails flom	نزدیک
imminent	نزدیک
vicinal	نزدیک
adjacent	نزدیک
proximate	نزدیک
nearby	نزدیک
near by	نزدیک
near	نزدیک
in sight	نزدیک
next door to	نزدیک
adductor	نزدیک کننده
admaxillary	نزدیک ارواره
to keep close	نزدیک ماندن
approachable	نزدیک شدنی
subapical	نزدیک راس
adducent	نزدیک کننده
deepest	نزدیک به هدف
to gain on	نزدیک شدن به
to come by	نزدیک شدن
to be on the way	نزدیک شدن
subsaturated	نزدیک به اشباع
myopia	نزدیک بینی
deep	نزدیک به هدف
deeper	نزدیک به هدف
subcentral	نزدیک مرکز
upcoming	دراتیه نزدیک
deciding	نزدیک به هدف
toward	نزدیک به مقارن
close	نزدیک بهم
to be quite close	نزدیک به هم بودن
close	نزدیک به ناو
short-sighted	نزدیک بین
closer	نزدیک به ناو
in the near future	در آینده نزدیک
low	نزدیک سبد
closest	نزدیک بهم
closest	نزدیک به ناو
stand by <idiom>	نزدیک بودن
closes	نزدیک بهم
Near our office .	نزدیک اداره ما
closes	نزدیک به ناو
closer	نزدیک بهم
toward(s) evening	نزدیک به عصر
nearsighted	نزدیک بین
immediate flanks	جناحین نزدیک
paranasal	نزدیک بینی
near by	دم دست نزدیک
near point	نقطه نزدیک
near shore	نزدیک به ساحل
nearer the end	نزدیک تر بیابان
far and near	دور و نزدیک
nearsightedness	نزدیک بینی
neighbor	همسایه نزدیک
his almost night	نزدیک شب است
odd comeshortly	روز نزدیک
odd comeshortly	اینده نزدیک
of kin	نزدیک همانند
near sightedness	نزدیک بینی
near sight	نزدیک بینی
myopy	نزدیک بینی
hare sighted	نزدیک بین
in shore	در اب نزدیک کرانه
in the near f.	دراینده نزدیک
hand in glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی نزدیک
inapproachable	نزدیک نشدنی
inextremis	نزدیک بمرگ
hail fellow	صمیمی نزدیک
going on	نزدیک شدن
infighting	نبرد نزدیک
keep back	نزدیک نشوید
gain on	نزدیک شدن به
erelong	در اینده نزدیک
draw on	نزدیک شدن
close combat	رزم نزدیک
parahepatic	نزدیک جگر
paranephric	نزدیک گرده
caudal	نزدیک به انتها
parotic	نزدیک به گوش
paulo postfuture	اینده نزدیک
proximal	نزدیک مبدا
close price	قیمت نزدیک
recent memory	حافظه نزدیک
short sighted	نزدیک بین
aggress	نزدیک شدن
aftermost	نزدیک پاشنه
close control	کنترل نزدیک
one of these days	دراینده نزدیک
close controlled	همکاری نزدیک
to draw near or nigh	نزدیک شدن
draw near	نزدیک شدن
danger close	خطر نزدیک
cypres	تقریبی نزدیک
come by	نزدیک شدن
close support	پشتیبانی نزدیک
close supervision	نظارت نزدیک
close range	فاصله نزدیک
close range	مسافت نزدیک
close in	نزدیک شدن
close coordination	هماهنگی نزدیک
close coordination	همکاری نزدیک
subadult	نزدیک سن تکلیف
near-sighted	نزدیک بین
grazes	نزدیک به زمین
in-	نزدیک دم دست
accost	نزدیک کشیدن
accosted	نزدیک شدن
accosted	نزدیک کشیدن
short-range	نزدیک برد
offing	در اینده نزدیک
approach	نزدیک شدن
foreground	نزدیک نما
near-	نزدیک به ضربه
accosting	نزدیک شدن
neared	نزدیک به ضربه
nearest	نزدیک به ضربه
in-	نزدیک ساحل
approaches	نزدیک شدن
nearer	نزدیک به ضربه
accost	نزدیک شدن
inside	نزدیک بمرکز
grazed	نزدیک به زمین