Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
upstream
نزدیک به سرچشمه
Other Matches
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
derivations
سرچشمه
well spring
سرچشمه
fountain head
سرچشمه
springhead
سرچشمه
principle
سرچشمه
springs
سرچشمه
headwater
سرچشمه
fountain
سرچشمه
derivation
سرچشمه
hotbed
سرچشمه
wellhead
سرچشمه
fountains
سرچشمه
spring
سرچشمه
fountainhead
سرچشمه
head water
سرچشمه
headspring
سرچشمه
source
سرچشمه
origins
سرچشمه
hotbeds
سرچشمه
origin
سرچشمه
genitor
سرچشمه
head spring
سرچشمه
root
سرچشمه زمینه
roots
سرچشمه زمینه
to be derived
سرچشمه گرفتن
mothered
سرچشمه اصل
originated
سرچشمه گرفتن
the origin of evil
سرچشمه بدی
origins
سرچشمه مایه
originationu
سرچشمه گیری
origins
اصل سرچشمه
originating
سرچشمه گرفتن
original
منبع سرچشمه
originates
سرچشمه گرفتن
originals
منبع سرچشمه
mothering
سرچشمه اصل
data origination
سرچشمه داده ها
mother
سرچشمه اصل
rise
شیب سرچشمه
originate
سرچشمه گرفتن
rises
شیب سرچشمه
head stream
سرچشمه رودخانه
origin
سرچشمه مایه
origin
اصل سرچشمه
mothers
سرچشمه اصل
radix
سرچشمه اولیه
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
emanates
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
springy
قابل ارتجاع سرچشمه وار
emanate
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanating
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanated
سرچشمه گرفتن بیرون امدن
the root of all kinds of evil
سرچشمه همه بدیها منشاهمه فسادها
origin
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origins
نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
the parent of all evils
سرچشمه همه بدی ها منشاهمه فسادها
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
physiocracy
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat
کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
forby
از نزدیک
foreby
نزدیک
forby
نزدیک
forbye
نزدیک
imminent
نزدیک
forbye
از نزدیک
close up
از نزدیک
neighbouring
نزدیک
closest
نزدیک
in sight
نزدیک
hard by
نزدیک
towards
نزدیک
narrowly
از نزدیک
forthcoming
نزدیک
hand-to-hand
نزدیک
close aboard
نزدیک
cephalo
نزدیک به سر
caudal
نزدیک به دم
close-ups
از نزدیک
close by
نزدیک
at hand
نزدیک
nigh
نزدیک
approaching
نزدیک
hand to hand
نزدیک
beside
نزدیک
fast by
نزدیک
by
از نزدیک
closes
نزدیک
contiguous
نزدیک
closer
نزدیک
close
نزدیک
upcoming
نزدیک
close-up
از نزدیک
accessible
نزدیک
to gain ground upon
نزدیک
near at hand
نزدیک
vicinal
نزدیک
nearby
نزدیک
nearer
نزدیک
near by
نزدیک به
up against
<idiom>
نزدیک به
nearest
نزدیک
neared
نزدیک
on the verge of
نزدیک به
on the eve of
نزدیک
proximate
نزدیک
not ahunderd mails flom
نزدیک
next door to
نزدیک
near
نزدیک
near-
نزدیک
near upon
نزدیک
near by
نزدیک
up to
<idiom>
نزدیک به
adjacent
نزدیک
nearing
نزدیک
nears
نزدیک
short sighted
نزدیک بین
to be quite close
نزدیک به هم بودن
deeper
نزدیک به هدف
subadult
نزدیک سن تکلیف
aggress
نزدیک شدن
adducent
نزدیک کننده
deepest
نزدیک به هدف
recent memory
حافظه نزدیک
adductor
نزدیک کننده
admaxillary
نزدیک ارواره
toward(s) evening
نزدیک به عصر
aftermost
نزدیک پاشنه
deep
نزدیک به هدف
subapical
نزدیک راس
close combat
رزم نزدیک
Near our office .
نزدیک اداره ما
low
نزدیک سبد
in the near future
در آینده نزدیک
to keep close
نزدیک ماندن
stand by
<idiom>
نزدیک بودن
toward
نزدیک به مقارن
deciding
نزدیک به هدف
to gain on
نزدیک شدن به
approachable
نزدیک شدنی
to come by
نزدیک شدن
upcoming
دراتیه نزدیک
myopia
نزدیک بینی
to be on the way
نزدیک شدن
subsaturated
نزدیک به اشباع
subcentral
نزدیک مرکز
his almost night
نزدیک شب است
gain on
نزدیک شدن به
myopy
نزدیک بینی
near sight
نزدیک بینی
near sightedness
نزدیک بینی
paranasal
نزدیک بینی
near by
دم دست نزدیک
far and near
دور و نزدیک
erelong
در اینده نزدیک
near shore
نزدیک به ساحل
draw on
نزدیک شدن
to draw near or nigh
نزدیک شدن
going on
نزدیک شدن
hail fellow
صمیمی نزدیک
immediate flanks
جناحین نزدیک
in shore
در اب نزدیک کرانه
in the near f.
دراینده نزدیک
one of these days
دراینده نزدیک
inapproachable
نزدیک نشدنی
inextremis
نزدیک بمرگ
infighting
نبرد نزدیک
hare sighted
نزدیک بین
keep back
نزدیک نشوید
hand in glove
خیلی نزدیک
hand and glove
خیلی نزدیک
draw near
نزدیک شدن
danger close
خطر نزدیک
cypres
تقریبی نزدیک
nearsightedness
نزدیک بینی
neighbor
همسایه نزدیک
odd comeshortly
روز نزدیک
odd comeshortly
اینده نزدیک
of kin
نزدیک همانند
on the simmer
نزدیک بجوش
caudal
نزدیک به انتها
parahepatic
نزدیک جگر
paranephric
نزدیک گرده
parotic
نزدیک به گوش
paulo postfuture
اینده نزدیک
nearer the end
نزدیک تر بیابان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com