Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
Other Matches
subcentral
نزدیک مرکز
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
endogenous
درونی
intestines
درونی
intestine
درونی
subjective
درونی
civil
درونی
innermost
درونی
infelt
درونی
indoor
درونی
interior
درونی
inmost
درونی
inward
درونی
inside
درونی
in-
:درونی
in-
درونی
inner
درونی
internal
درونی
in
درونی
in
:درونی
interiors
درونی
insides
درونی
intrinsic
درونی
tumble home
خم درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
enteroceptor
گیرنده درونی
dynamic
نیروی درونی
inner speech
گفتار درونی
inner loop
حلقه درونی
interiors
درونی درون
inner shell electron
الکترون درونی
interior
درونی درون
interoceptor
گیرنده درونی
internalization
درونی ساختن
internal friction
سایش درونی
internal friction
اصطکاک درونی
the inner layer
چینه درونی
internal force
نیروی درونی
internal inhibition
بازداری درونی
esoteric
رمزی درونی
internal font
فونت درونی
in-fighting
کشمکش درونی
internal energy
انرژی درونی
internal conversion
تبدیل درونی
internal consistency
هماهنگی درونی
internalised
درونی کردن
internalises
درونی کردن
internalize
درونی کردن
intercorrelation
وابستگی درونی
interflow
جریان اب درونی
interior affairs
کارهای درونی
entophyte
انگل درونی
innate
درونی چسبنده
interpolations
براورد درونی
interpolation
براورد درونی
internalising
درونی کردن
interiority
درونی بودن
internalizing
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
internalized
درونی کردن
internal command
فرمان درونی
internal phase
فاز درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
the inner layer
لایه درونی
archivolt
قوس درونی
ductless gland
غده درونی
endocardium
پرده درونی دل
internal work
کار درونی
ingrowth
رویش درونی
internality
درونی بودن
aula
حیاط درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
internal pressure
فشار درونی
internal reflection
انعکاس درونی
inherent viscosity
گرانروی درونی
bal badak
تیغ درونی پا
inflow
ریزش درونی
internal secretion
ترشح درونی
internal temperature
دمای درونی
endoderm
پرده درونی
pectoral
صدری درونی
pectorals
صدری درونی
subjectivity
درونی بودن
endophasia
تکلم درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
loggia
ایوان درونی
indoor
درونی داخلی
intrados
قوس درونی
dynamically
نیروی درونی
cooptation
انتخاب درونی
pore pressure
فشار درونی
endogenous event
رویداد درونی
indravgnt
جریان درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
internist
متخصص داروهای درونی
internal hard disk
دیسک سخت درونی
mesophyll
بافت درونی برگ
inwarness
بطون درونی بودن
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
internalization
درونی یا باطنی کردن
midland
بین الارضین درونی
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
autotelic
دارای قصد درونی
internal sort
مرتب کردن درونی
inner work function
انرژی خروج درونی
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
endocrane
سطح درونی جمجمه
inside berm
سکوی شیببر درونی
scarp
دیوار درونی خندق
endocarp
حلقه درونی میوه
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
sacrp
دیوار درونی خندق
endometritis
اماس درونی زهدان
endo arterities
اماس درونی شریان
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
endometrium
پرده درونی زهدان
endosporium
غشاء درونی تخم
endospore
غشاء درونی تخم
enostosis
اماس درونی استخوان
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
intramural
واقع در این سوی دیوارها درونی
field glass
عدسی درونی دوربین یاذره بین
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
centre
مرکز
center
مرکز
centred
مرکز
meddle
مرکز
middle
مرکز
middles
مرکز
omphalos
مرکز
heart
مرکز
acentric
بی مرکز
meddles
مرکز
meddled
مرکز
centers
مرکز
station
مرکز
hearts
مرکز
stationed
مرکز
stations
مرکز
concentric
هم مرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com