English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
Other Matches
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
approached ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approaches ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
hit not valid ضربه بی ارزش شمشیرباز
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
time hit ضربه شمشیرباز در ضد حمله
trompement گریز شمشیرباز از ضربه حریف
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
hits به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hit به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hitting به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
near نزدیک به ضربه
nearing نزدیک به ضربه
near- نزدیک به ضربه
nearest نزدیک به ضربه
neared نزدیک به ضربه
nears نزدیک به ضربه
nearer نزدیک به ضربه
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
pinning position نزدیک به ضربه شدن
under arm net shot ضربه کوتاه از نزدیک تور
dab shot ضربه ناگهانی از نزدیک تور
clothesline ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
highest ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
highs ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
pop-up ضربه قوسی بلند از نزدیک تور تنیس تمرین پرش
pop up ضربه قوسی بلند از نزدیک تور تنیس تمرین پرش
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
to be quite close نزدیک به هم بودن
stand by <idiom> نزدیک بودن
abuts نزدیک بودن
abut نزدیک بودن
abutted نزدیک بودن
verge نزدیک شدن مشرف بودن بر
verges نزدیک شدن مشرف بودن بر
sillier بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silly بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silliest بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
to be about to do something <idiom> نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
blockhouse ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
putted ضربه برای انداختن به سوراخ
kickable اسان برای ضربه زدن با پا
putt ضربه برای انداختن به سوراخ
putts ضربه برای انداختن به سوراخ
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
scullery اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
sculleries اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
address آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
blasts ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
rugby point 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
forcing تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
blast ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
force تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
scalper پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chopped ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
lay up ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
tee منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
chop کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
teed منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
chopped کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
just in case برای مطمئن بودن
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
misbecome نامناسب بودن برای
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
to act [as somebody] پاسخگو بودن [برای]
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
overtask زیاد سنگین بودن برای
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
inshrine در حکم مزاریا معبد بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
indian check سد کردن راه حریف با بالابردن چوب بالای سر او برای ضربه زدن به چوب او
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
backsword man شمشیرباز
fencer شمشیرباز
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
foilist شمشیرباز فویل
assaults یورش شمشیرباز
assaulted یورش شمشیرباز
epeeist شمشیرباز اپه
line of attack سینه شمشیرباز
assault یورش شمشیرباز
sabreur شمشیرباز سابر
fencing position گارد شمشیرباز
foilsman شمشیرباز فویل
case sensitive search جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
fencing measure فاصله معمولی دو شمشیرباز
guarding حالت دفاعی شمشیرباز
guard حالت دفاعی شمشیرباز
coquille محافظ دست شمشیرباز
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
sword arm دست مسلح شمشیرباز
attack on the blade حمله شمشیرباز به تیغه
bib محافظ گلوی شمشیرباز
bibs محافظ گلوی شمشیرباز
composite attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
compound attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
offensive movement حرکت تهاجمی شمشیرباز
guards حالت دفاعی شمشیرباز
lanista شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
fleche نقل مکان شمشیرباز
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
jumps حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumped حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jump حمله شمشیرباز با پرش به هوا
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
plastron محافظ سینه کمر و پهلوهای شمشیرباز
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com