Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
Other Matches
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approximate
نزدیک کردن
approximated
نزدیک کردن
approximates
نزدیک کردن
adduct
بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
transverse adduction
نزدیک کردن افقی
to trun to a
بصرفه نزدیک کردن
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on
<idiom>
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
alliterate
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
nearing
نزدیک
hand to hand
نزدیک
close by
نزدیک
cephalo
نزدیک به سر
at hand
نزدیک
narrowly
از نزدیک
nearest
نزدیک
on the eve of
نزدیک
not ahunderd mails flom
نزدیک
towards
نزدیک
near-
نزدیک
caudal
نزدیک به دم
adjacent
نزدیک
forbye
نزدیک
by
از نزدیک
hard by
نزدیک
close up
از نزدیک
forby
از نزدیک
imminent
نزدیک
forby
نزدیک
nears
نزدیک
on the verge of
نزدیک به
close-up
از نزدیک
foreby
نزدیک
neared
نزدیک
contiguous
نزدیک
forbye
از نزدیک
nearer
نزدیک
hand-to-hand
نزدیک
neighbouring
نزدیک
closes
نزدیک
upcoming
نزدیک
fast by
نزدیک
closest
نزدیک
near at hand
نزدیک
near by
نزدیک به
approaching
نزدیک
closer
نزدیک
near upon
نزدیک
vicinal
نزدیک
up against
<idiom>
نزدیک به
to gain ground upon
نزدیک
up to
<idiom>
نزدیک به
nearby
نزدیک
close
نزدیک
proximate
نزدیک
forthcoming
نزدیک
next door to
نزدیک
near
نزدیک
accessible
نزدیک
near by
نزدیک
close aboard
نزدیک
close-ups
از نزدیک
beside
نزدیک
in sight
نزدیک
nigh
نزدیک
admaxillary
نزدیک ارواره
abut
نزدیک بودن
odd comeshortly
روز نزدیک
abutted
نزدیک بودن
to keep close
نزدیک ماندن
nearing
نزدیک به ضربه
aftermost
نزدیک پاشنه
inextremis
نزدیک بمرگ
abuts
نزدیک بودن
adducent
نزدیک کننده
whitish
نزدیک به سفید
his almost night
نزدیک شب است
approached
نزدیک شدن
approach
نزدیک شدن
adductor
نزدیک کننده
of kin
نزدیک همانند
odd comeshortly
اینده نزدیک
on the simmer
نزدیک بجوش
approaches
نزدیک شدن
infighting
نبرد نزدیک
foreground
نزدیک نما
close in
نزدیک شدن
approachable
نزدیک شدنی
gain on
نزدیک شدن به
subsaturated
نزدیک به اشباع
upcoming
دراتیه نزدیک
close combat
رزم نزدیک
near sighted
نزدیک بین
myopic
نزدیک بین
beetle eyed
نزدیک بین
paranephric
نزدیک گرده
parotic
نزدیک به گوش
paulo postfuture
اینده نزدیک
to gain on
نزدیک شدن به
close control
کنترل نزدیک
near-sighted
نزدیک بین
close price
قیمت نزدیک
close range
مسافت نزدیک
close range
فاصله نزدیک
close supervision
نظارت نزدیک
close support
پشتیبانی نزدیک
close coordination
هماهنگی نزدیک
short-sighted
نزدیک بین
close coordination
همکاری نزدیک
nearsighted
نزدیک بین
close controlled
همکاری نزدیک
subcentral
نزدیک مرکز
subapical
نزدیک راس
come by
نزدیک شدن
in the near future
در آینده نزدیک
upstream
نزدیک به سرچشمه
parahepatic
نزدیک جگر
short range
نزدیک برد
short-range
نزدیک برد
hare sighted
نزدیک بین
by
نزدیک کنار
cypres
تقریبی نزدیک
to be on the way
نزدیک شدن
danger close
خطر نزدیک
aggress
نزدیک شدن
hand in glove
خیلی نزدیک
at
پهلوی نزدیک
subadult
نزدیک سن تکلیف
stand by
<idiom>
نزدیک بودن
accede
نزدیک شدن
hail fellow
صمیمی نزدیک
acceded
نزدیک شدن
accedes
نزدیک شدن
acceding
نزدیک شدن
almost
بطور نزدیک
besides
بعلاوه نزدیک
Near East
خاور نزدیک
hand and glove
خیلی نزدیک
accosts
نزدیک کشیدن
recent memory
حافظه نزدیک
erelong
در اینده نزدیک
caudal
نزدیک به انتها
myopy
نزدیک بینی
toward(s) evening
نزدیک به عصر
deciding
نزدیک به هدف
deepest
نزدیک به هدف
deeper
نزدیک به هدف
immediate flanks
جناحین نزدیک
toward
نزدیک به مقارن
draw on
نزدیک شدن
nears
نزدیک به ضربه
accosts
نزدیک شدن
accosting
نزدیک کشیدن
accosting
نزدیک شدن
accosted
نزدیک کشیدن
accosted
نزدیک شدن
accost
نزدیک کشیدن
low
نزدیک سبد
accost
نزدیک شدن
draw near
نزدیک شدن
to draw near or nigh
نزدیک شدن
deep
نزدیک به هدف
near sight
نزدیک بینی
near sightedness
نزدیک بینی
closes
نزدیک به ناو
closer
نزدیک به ناو
close
نزدیک بهم
close
نزدیک به ناو
near point
نقطه نزدیک
near shore
نزدیک به ساحل
nearsightedness
نزدیک بینی
nearer the end
نزدیک تر بیابان
in the near f.
دراینده نزدیک
inapproachable
نزدیک نشدنی
one of these days
دراینده نزدیک
closes
نزدیک بهم
proximal
نزدیک مبدا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com