Dictiornary-Farsi | نزدیک شدن به فورواردها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (9 milliseconds)

English	Persian
close	نزدیک شدن به فورواردها
closer	نزدیک شدن به فورواردها
closes	نزدیک شدن به فورواردها
closest	نزدیک شدن به فورواردها


Other Matches

find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
nearing	نزدیک
forby	از نزدیک
forby	نزدیک
nears	نزدیک
neighbouring	نزدیک
fast by	نزدیک
in sight	نزدیک
forbye	نزدیک
near-	نزدیک
neared	نزدیک
hard by	نزدیک
nearer	نزدیک
foreby	نزدیک
near	نزدیک
nearest	نزدیک
forbye	از نزدیک
close aboard	نزدیک
cephalo	نزدیک به سر
caudal	نزدیک به دم
hand to hand	نزدیک
closest	نزدیک
close	نزدیک
closes	نزدیک
nigh	نزدیک
closer	نزدیک
close up	از نزدیک
close-up	از نزدیک
contiguous	نزدیک
close by	نزدیک
at hand	نزدیک
towards	نزدیک
narrowly	از نزدیک
hand-to-hand	نزدیک
imminent	نزدیک
forthcoming	نزدیک
approaching	نزدیک
beside	نزدیک
upcoming	نزدیک
by	از نزدیک
close-ups	از نزدیک
adjacent	نزدیک
near at hand	نزدیک
near upon	نزدیک
accessible	نزدیک
next door to	نزدیک
not ahunderd mails flom	نزدیک
up to <idiom>	نزدیک به
up against <idiom>	نزدیک به
on the verge of	نزدیک به
nearby	نزدیک
vicinal	نزدیک
to gain ground upon	نزدیک
on the eve of	نزدیک
near by	نزدیک
near by	نزدیک به
proximate	نزدیک
short sighted	نزدیک بین
upcoming	دراتیه نزدیک
deepest	نزدیک به هدف
to be on the way	نزدیک شدن
aftermost	نزدیک پاشنه
approachable	نزدیک شدنی
to keep close	نزدیک ماندن
myopia	نزدیک بینی
admaxillary	نزدیک ارواره
to gain on	نزدیک شدن به
deep	نزدیک به هدف
adducent	نزدیک کننده
subsaturated	نزدیک به اشباع
to come by	نزدیک شدن
subcentral	نزدیک مرکز
subapical	نزدیک راس
subadult	نزدیک سن تکلیف
adductor	نزدیک کننده
deciding	نزدیک به هدف
closer	نزدیک بهم
short-sighted	نزدیک بین
closer	نزدیک به ناو
to be quite close	نزدیک به هم بودن
close	نزدیک بهم
close	نزدیک به ناو
near by	دم دست نزدیک
in the near future	در آینده نزدیک
toward	نزدیک به مقارن
low	نزدیک سبد
closest	نزدیک بهم
closest	نزدیک به ناو
Near our office .	نزدیک اداره ما
stand by <idiom>	نزدیک بودن
deeper	نزدیک به هدف
closes	نزدیک بهم
closes	نزدیک به ناو
inextremis	نزدیک بمرگ
going on	نزدیک شدن
near point	نقطه نزدیک
gain on	نزدیک شدن به
near shore	نزدیک به ساحل
nearer the end	نزدیک تر بیابان
nearsightedness	نزدیک بینی
neighbor	همسایه نزدیک
odd comeshortly	روز نزدیک
odd comeshortly	اینده نزدیک
of kin	نزدیک همانند
on the simmer	نزدیک بجوش
hail fellow	صمیمی نزدیک
hand and glove	خیلی نزدیک
inapproachable	نزدیک نشدنی
keep back	نزدیک نشوید
in the near f.	دراینده نزدیک
myopy	نزدیک بینی
in shore	در اب نزدیک کرانه
immediate flanks	جناحین نزدیک
his almost night	نزدیک شب است
near sight	نزدیک بینی
hare sighted	نزدیک بین
near sightedness	نزدیک بینی
paranasal	نزدیک بینی
hand in glove	خیلی نزدیک
far and near	دور و نزدیک
erelong	در اینده نزدیک
draw on	نزدیک شدن
close coordination	همکاری نزدیک
close controlled	همکاری نزدیک
close control	کنترل نزدیک
close combat	رزم نزدیک
parahepatic	نزدیک جگر
paranephric	نزدیک گرده
parotic	نزدیک به گوش
caudal	نزدیک به انتها
paulo postfuture	اینده نزدیک
proximal	نزدیک مبدا
recent memory	حافظه نزدیک
toward(s) evening	نزدیک به عصر
close coordination	هماهنگی نزدیک
infighting	نبرد نزدیک
to draw near or nigh	نزدیک شدن
draw near	نزدیک شدن
danger close	خطر نزدیک
cypres	تقریبی نزدیک
come by	نزدیک شدن
close support	پشتیبانی نزدیک
close supervision	نظارت نزدیک
close range	فاصله نزدیک
close range	مسافت نزدیک
close price	قیمت نزدیک
close in	نزدیک شدن
one of these days	دراینده نزدیک
aggress	نزدیک شدن
nearsighted	نزدیک بین
besides	بعلاوه نزدیک
neared	نزدیک به ضربه
accosting	نزدیک کشیدن
accosting	نزدیک شدن
accosted	نزدیک کشیدن
Near East	خاور نزدیک
almost	بطور نزدیک
accosted	نزدیک شدن
nearer	نزدیک به ضربه
near-	نزدیک به ضربه
near	نزدیک به ضربه
approach	نزدیک شدن
insides	نزدیک بمرکز
short-range	نزدیک برد
by	نزدیک کنار
approximate	نزدیک کردن
accosts	نزدیک کشیدن
short range	نزدیک برد
accosts	نزدیک شدن
nearest	نزدیک به ضربه
nearing	نزدیک به ضربه
short	نزدیک تور
shorter	نزدیک تور
shortest	نزدیک تور
approaches	نزدیک شدن
at	پهلوی نزدیک
adjoining	نزدیک مجاور
approached	نزدیک شدن
grazes	نزدیک به زمین
accost	نزدیک کشیدن
nears	نزدیک به ضربه
whitish	نزدیک به سفید
accost	نزدیک شدن
inside	نزدیک بمرکز
graze	نزدیک به زمین
grazed	نزدیک به زمین