Dictiornary-Farsi | نزدیک مرکز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
subcentral	نزدیک مرکز


Search result with all words

inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
midpoint	نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoints	نقطه میانی یا نزدیک مرکز
in the centre near the railway station	در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
Other Matches

medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
stations	مرکز
stationed	مرکز
centred	مرکز
station	مرکز
center line	خط مرکز
middles	مرکز
middle	مرکز
intermediate exchange	مرکز
isocentre	هم مرکز
centers	مرکز
meddle	مرکز
meddled	مرکز
meddles	مرکز
concentric	هم مرکز
omphalos	مرکز
centre	مرکز
centered	مرکز
acentric	بی مرکز
centre forward	مرکز
hearts	مرکز
center	مرکز
heart	مرکز
close-ups	از نزدیک
nearest	نزدیک
nearing	نزدیک
not ahunderd mails flom	نزدیک
nears	نزدیک
nearer	نزدیک
near	نزدیک
near-	نزدیک
on the verge of	نزدیک به
by	از نزدیک
upcoming	نزدیک
neared	نزدیک
on the eve of	نزدیک
close-up	از نزدیک
close up	از نزدیک
near by	نزدیک به
narrowly	از نزدیک
near by	نزدیک
close aboard	نزدیک
close by	نزدیک
neighbouring	نزدیک
at hand	نزدیک
hand to hand	نزدیک
near at hand	نزدیک
contiguous	نزدیک
near upon	نزدیک
in sight	نزدیک
cephalo	نزدیک به سر
nigh	نزدیک
hand-to-hand	نزدیک
accessible	نزدیک
forby	نزدیک
towards	نزدیک
closer	نزدیک
to gain ground upon	نزدیک
forby	از نزدیک
forbye	نزدیک
up to <idiom>	نزدیک به
up against <idiom>	نزدیک به
forthcoming	نزدیک
imminent	نزدیک
nearby	نزدیک
fast by	نزدیک
closes	نزدیک
closest	نزدیک
approaching	نزدیک
forbye	از نزدیک
next door to	نزدیک
vicinal	نزدیک
beside	نزدیک
foreby	نزدیک
hard by	نزدیک
adjacent	نزدیک
close	نزدیک
caudal	نزدیک به دم
proximate	نزدیک
coaxial cable	سیم هم مرکز
seat	مرکز مقر
coaxial cable	کابل هم مرکز
nerve centre	مرکز فرمان
concentrically	باداشتن یک مرکز
eccentric	گریزنده از مرکز
concentric cable	کابل هم مرکز
computer center	مرکز کامپیوتر
communication center	مرکز مخابرات
hive	مرکز تجمع
computing center	مرکز محاسبات
aerodynamic center	مرکز ایرودینامیکی
contrifuge	گریز از مرکز
headquarters	مرکز فرماندهی
education center	مرکز اموزش
seated	مرکز مقر
documentation center	مرکز اسناد
centre of gravity	مرکز ثقل
centre of mass	مرکز ثقل
centres of gravity	مرکز ثقل
data center	مرکز داده
abaxile	خارج از مرکز
bull's eye	مرکز هدف
bull's-eyes	مرکز هدف
county seat	مرکز بخشداری
acentric	خارج از مرکز
emporiums	مرکز بازرگانی
bulls	مرکز هدف
nerve centres	مرکز فرمان
seats	مرکز مقر
emporia	مرکز بازرگانی
emporium	مرکز بازرگانی
diffracting center	مرکز پراشنده
active center	مرکز فعال
cost center	مرکز هزینه زا
data center	مرکز داده ها
cryptocenter	مرکز رمز
center drill	مته مرکز
center of resistance	مرکز مقاومت
center of symmerty	مرکز تقارن
symmerty center	مرکز تقارن
center punch	مرکز سوراخ
center punch	مرکز منگنه
center sleeve	مرکز مجوف
center web	مرکز چرخ
central city	مرکز شهر
central control panel	مرکز کنترل
burst center	مرکز گلوله
burst center	مرکز ترکش
central office	مرکز تلفن
central tendency	تمایل به مرکز
center of pressure	مرکز فشار
center of mass	مرکز جرم
center gage	مرکز سنج
switchboard	مرکز تلفن
centroid	مرکز ثقل
center mark	مرکز سوراخ
center of dispersion	مرکز پراکندگی
switchboards	مرکز تلفن
center of distribution	مرکز پخش
center of gravity	مرکز ثقل
center of lift	مرکز برا
caoxial cable	سیم هم مرکز
center of mass	مرکز هدف
centre of activities	مرکز عملیات
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
battery center	مرکز اتشبار
eccentricity	خروج از مرکز
eccentricity	دوری از مرکز
eccentricities	خروج از مرکز
eccentricities	دوری از مرکز
eccentrics	هم مرکز نبودن
eccentrics	خارج از مرکز
eccentrics	گریزنده از مرکز
eccentric	هم مرکز نبودن
body centered cubic	مکعب مرکز پر
civic centre	مرکز شهر
centre of pressure	مرکز فشار
centrifugal	گریزنده از مرکز
brain center	مرکز مغزی
point	مرکز راس حد
point	محل مرکز
centrifugal	فرار از مرکز
centrifugal	مرکز گریز
centrifugal	گریز از مرکز
centripetal	مایل به مرکز
centripetal	مرکز گرا
centroid	مرکز جرم
centroid	شبه مرکز
chiral center	مرکز کایرال
eccentric	خارج از مرکز
epicenter	مرکز زلزله
centrifuges	مرکز گریز
radio centeral	مرکز بی سیم
regional center	مرکز منطقهای
reserve center	مرکز احتیاط
respiratory center	مرکز تنفسی
rhinencephalon	مرکز شامه