Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
inapproachable
نزدیک نشدنی
Other Matches
unappeasable
اقناع نشدنی راضی نشدنی
insupressive
پامال نشدنی موقوف نشدنی
incondensable
خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
inconsumable
سوخته نشدنی تمام نشدنی
incorrodible
خورده نشدنی سائیده نشدنی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
impalpability
حس نشدنی
insoluble
حل نشدنی
infeasible
نشدنی
irresoluble
اب نشدنی
indissoluble
اب نشدنی
indissoluble
حل نشدنی
insolvable
حل نشدنی
inductile
خم نشدنی
indiminishable
کم نشدنی
inexecutable
<adj.>
نشدنی
impractical
نشدنی
inextricable
حل نشدنی
unfeasible
<adj.>
نشدنی
irresolvable
حل نشدنی
impracticable
<adj.>
نشدنی
unprintable
چاپ نشدنی
irrepressible
مطیع نشدنی
incognizable
شناخته نشدنی
incodensable
منقبض نشدنی
inburnt
پاک نشدنی
invincible
مغلوب نشدنی
illegibility
خوانده نشدنی
impregnability
تسخیر نشدنی
implacability
ارام نشدنی
implacability
نرم نشدنی
irrepressible
خوابانده نشدنی
incommutable
سبک نشدنی
indigestive
هضم نشدنی
indefectible
خراب نشدنی
inapplicable
اجرا نشدنی
indefeasible
الغاء نشدنی
indefeasibility
الغاء نشدنی
indecomposable
فاسد نشدنی
indeclinable
صرف نشدنی
incalculable
شمرده نشدنی
inconvincible
ملزم نشدنی
unerring
اشتباه نشدنی
impenetrable
داخل نشدنی
inconvincible
متقاعد نشدنی
imperceptible
دیده نشدنی
incompressible
فشرده نشدنی
impierceable
سوراخ نشدنی
imperforable
سوراخ نشدنی
insurmountable
بر طرف نشدنی
insatiate
سیر نشدنی
ineligible
شامل نشدنی
tameless
رام نشدنی
insoluble
ماده حل نشدنی
incorruptible
فاسد نشدنی
unmanageable
رام نشدنی
intractable
رام نشدنی
indefinable
توصیف نشدنی
indefatigable
خسته نشدنی
ineradicable
قلع نشدنی
ineradicable
ریشه کن نشدنی
inexorable
نرم نشدنی
unrelenting
تسلیم نشدنی
impracticable
اجراء نشدنی
impenetrable
سوراخ نشدنی
invisible
دیده نشدنی
indomitable
رام نشدنی
impalpable
لمس نشدنی
indefinably
توصیف نشدنی
immiscible
امیخته نشدنی
immiscible
مخلوط نشدنی
imperishable
فاسد نشدنی
unforgettable
فراموش نشدنی
an inflexible rod of iron
میل خم نشدنی
an impossible act
کار نشدنی
insatiable
سیر نشدنی
insatiably
سیر نشدنی
indiscernible
دیده نشدنی
inseparable
جدا نشدنی
inexorable
تسلیم نشدنی
inviolate
غصب نشدنی
irradicable
ریشه کن نشدنی
next to impossible
تقریبا نشدنی
invictive
مغلوب نشدنی
irrelievable
رها نشدنی
intractile
کشیده نشدنی
insuppresible
موقوف نشدنی
non-starter
کار نشدنی
insolubly
بطور حل نشدنی
insolubility
حل نشدنی ناگذاری
never to be forgotten
فراموش نشدنی
never say die
رام نشدنی
irresoluble
رها نشدنی ول
non-starters
کار نشدنی
indelible
پاک نشدنی
unflappable
مایوس نشدنی
irresuscitable
زنده نشدنی
haunting
فراموش نشدنی
irremovable
معزول نشدنی
irrefragable
تسلیم نشدنی
irretractile
جمع نشدنی
unfeasible
<adj.>
انجام نشدنی
insatiability
اقناع نشدنی
inexhaustibility
تهی نشدنی
inexecutable
اجرا نشدنی
inexecutable
<adj.>
انجام نشدنی
impracticable
<adj.>
انجام نشدنی
of proof
سوراخ نشدنی
ineffaceable
پاک نشدنی
unfailing
تمام نشدنی
indocile
رام نشدنی
indistributable
تقسیم نشدنی
inextinguishable
خاموش نشدنی
nonrecurring
تجدید نشدنی
infusible
گداخته نشدنی
infintesimal
جزخرد نشدنی
infrangible
خرد نشدنی
quenchless
خاموش نشدنی
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
irreducible
ناکاستنی ساده نشدنی
unrelenting
بیرحم نرم نشدنی
ineffaceably
بطور پاک نشدنی
inalienable
محروم نشدنی لایتجزا
unequivocal
صریح اشتباه نشدنی
unequivocally
صریح اشتباه نشدنی
unmanagesble
رام نشدنی شرور
prohibited risk
خطر بیمه نشدنی
an inseparable prefix
سر واژه جدا نشدنی
nonerasable storage
حافظه پاک نشدنی
noninterchanging states
حالتهای تعویض نشدنی
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
nonerasable storage
انباره پاک نشدنی
illimitable
نامحدود محدود نشدنی
ireversible
دگرگون نشدنی بر نگشتنی
impregnability
استواری ابستن نشدنی
incalculably
بطور شمرده نشدنی
insuppresible
نخواباندنی پامال نشدنی
inseparably
بطور جدا نشدنی
indissolubly
بطور منحل نشدنی
infintesimal
کوچک خرد نشدنی
intractably
بطور رام نشدنی
inextinguishably
بطور خاموش نشدنی
ineffaceable
محو نشدنی ماندگار
indomitably
بطور رام نشدنی
indissoluble
منحل نشدنی ماندگار
irredeemable
باز خرید نشدنی
indelibly
بطور پاک نشدنی
indelible
محو نشدنی ماندگار
irremovable
برداشته نشدنی ثابت
impossible
امکان نا پذیر نشدنی
indelibility
پاک نشدنی بودن
irreconcilable
جور نشدنی ناسازگار
immiscibility
حالت مخلوط نشدنی
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
piece part
قطعه سرهم و جدا نشدنی
unbeatable
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
indestructible
از میان نرفتنی نابود نشدنی
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
impossibility
عدم امکان کار نشدنی
incorrigible
بهبودی ناپذیر درست نشدنی
irreparable
مرمت ناپذیر خوب نشدنی
weatherproof
خراب نشدنی در اثر هوا
irreclaimable
بازیافت نکردنی درست نشدنی
immitigable
سبک نشدنی تسکین ندادنی
incompressible
فشار نا پذیر خلاصه نشدنی
inexhaustible
پایان نا پذیر تهی نشدنی
drainless
پایان ناپذیر تمام نشدنی
interminable
تمام نشدنی بسیار دراز
infeasible
غیر عملی اجراء نشدنی
inexcitable
دیر غضب تهیج نشدنی
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
insuperable
شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
nonexpendable
غیر استهلاکی مصرف نشدنی
unfaling
تمام نشدنی کم نیامدنی پایدار با وفا
inappeasable
غیر قابل تسکین قانع نشدنی
inconvincible
اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
irrepealable
غیر قابل الغاء باطل نشدنی
irresolvable
غیر قابل تجزیه جدا نشدنی
incompressible
کوچک نشدنی غیر قابل تلخیص
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
dry contact
اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
red letter
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
marking ink
مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com