Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
Other Matches
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lay on
حمله کردن یورش کردن
invading
تهاجم کردن حمله کردن بر
invades
تهاجم کردن حمله کردن بر
invaded
تهاجم کردن حمله کردن بر
invade
تهاجم کردن حمله کردن بر
impinged
تخطی کردن حمله کردن
besets
مزین کردن حمله کردن بر
beset
مزین کردن حمله کردن بر
impinges
تخطی کردن حمله کردن
impinge
تخطی کردن حمله کردن
approximated
نزدیک کردن
approximates
نزدیک کردن
approximate
نزدیک کردن
to fall on
حمله کردن
besets
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
حمله کردن
beset
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
thrusts
حمله کردن
attacked
حمله کردن
to sweep down on
حمله کردن بر
snap at
حمله کردن
strike
حمله کردن
strikes
حمله کردن
attacks
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
to make a pounce
حمله کردن
make at
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
attacks
حمله کردن بر
thrust
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
assailing
حمله کردن
assail
حمله کردن
assails
حمله کردن بر
set
حمله کردن
attacked
حمله کردن بر
attack
حمله کردن بر
assailed
حمله کردن بر
assailed
حمله کردن
assails
حمله کردن
sets
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
set about
حمله کردن به
setting up
حمله کردن
assail
حمله کردن بر
attack
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
to trun to a
بصرفه نزدیک کردن
adduct
بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
transverse adduction
نزدیک کردن افقی
counterattack
حمله متقابل کردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
inveighs
با سخن حمله کردن
launched
شروع کردن حمله
foray
چپاول کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
to torpedo
با اژدر حمله کردن
forays
چپاول کردن حمله
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
launches
شروع کردن حمله
submarine
با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
inveigh
با سخن حمله کردن
launching
شروع کردن حمله
inveighed
با سخن حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
launch
شروع کردن حمله
inveighing
با سخن حمله کردن
pop
حمله کردن ترکاندن
pops
حمله کردن ترکاندن
pebble
باریگ حمله کردن
pebbles
باریگ حمله کردن
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on
<idiom>
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
triggered
شروع کردن حمله یاکار
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
parried
دفع کردن حمله حریف
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
trigger
شروع کردن حمله یاکار
parrying
دفع کردن حمله حریف
triggers
شروع کردن حمله یاکار
maraud
بقصد غارت حمله کردن
parries
دفع کردن حمله حریف
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
set on
پیش رفتن حمله کردن
parry
دفع کردن حمله حریف
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
alliterate
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
goose
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com