Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
cry up
نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
Other Matches
to plaster any one with praise
کسیرا زیاد ستودن
overdevelop
توسعه و عمران زیاد یافتن
stand in
قرب ومنزلت
stand-in
قرب ومنزلت
stand-ins
قرب ومنزلت
Status . Position and rank.
مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
commending
ستودن
eulogizing
ستودن
eulogised
ستودن
applauds
ستودن
eulogize
ستودن
applauding
ستودن
glorifies
ستودن
applauded
ستودن
to write up
ستودن
commend
ستودن
eulogises
ستودن
commends
ستودن
eulogizes
ستودن
glorifying
ستودن
eulogized
ستودن
commended
ستودن
glorify
ستودن
extols
ستودن
applaud
ستودن
extolling
ستودن
praise
ستودن
praised
ستودن
praises
ستودن
praising
ستودن
write up
ستودن
eulogising
ستودن
panegyrize
ستودن
write-up
ستودن
write-ups
ستودن
adoring
ستودن
adore
ستودن
adored
ستودن
adores
ستودن
extolled
ستودن
extol
ستودن
to crack up
ستودن
adulate
چاپلوسانه ستودن
preconize
نزدهمه ستودن
public
عموم
universal applause
عموم
allow
اجازه دادن ستودن
to preach up
ستودن یا ستایش کردن
allows
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
publicly
در نظر عموم
coram popula
درپیش عموم
the public
عموم مردم
public spiritedness
خیرخواهی عموم
open to the public
واضح درنظر عموم
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publitize
به اطلاع عموم رساندن
By common consent.
به تصدیق همه ( عموم )
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
publicised
به اطلاع عموم رساندن
publicises
به اطلاع عموم رساندن
publicly useful
سودمند برای عموم
publicising
به اطلاع عموم رساندن
for the public good
برای خیر عموم
commonable
قابل استفاده عموم
publicize
به اطلاع عموم رساندن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
discommon
ازدسترس عموم بیرون اوردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
forum
بازار محل اجتماع عموم
common goods
کالای مورد نیاز عموم
forums
بازار محل اجتماع عموم
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
paradoxes
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
paradox
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
common user supplies
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
proprietary company
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant
نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
public
سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
deodand
چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
library
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
common carrier
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalk
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
discovers
یافتن
discovered
یافتن
discover
یافتن
detect
یافتن
detected
یافتن
detects
یافتن
discovering
یافتن
detecting
یافتن
finds
یافتن
find
یافتن
to get fame
شهرت یافتن
tenser
تشدید یافتن
decreased
کاهش یافتن
to extricate oneself
رهایی یافتن
decreases
کاهش یافتن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
decreases
نقصان یافتن
deploying
گسترش یافتن
terminated
خاتمه یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
taper off
کاهش یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
relax
تخفیف یافتن
pull round
بهبودی یافتن
terminates
خاتمه یافتن
tense
تشدید یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
outspread
گسترش یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
protend
امتداد یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
decreased
نقصان یافتن
tensed
تشدید یافتن
scant
تخفیف یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
decrease
کاهش یافتن
to be through
فراغت یافتن
deploy
گسترش یافتن
decrease
نقصان یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
booming
توسعه یافتن
center
تمرکز یافتن
masters
تسلط یافتن
masters
تسلط یافتن بر
mastered
تسلط یافتن
mastered
تسلط یافتن بر
master
تسلط یافتن
master
تسلط یافتن بر
convect
انتقال یافتن
accrue
افزایش یافتن
acceding
راه یافتن
accrue
گسترش یافتن
accrues
افزایش یافتن
accrues
گسترش یافتن
accruing
افزایش یافتن
accruing
گسترش یافتن
wane
کاهش یافتن
waned
کاهش یافتن
get out
رهایی یافتن
tensest
تشدید یافتن
specialises
تخصص یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
break out
شیوع یافتن
tensing
تشدید یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
come off
تحقق یافتن
come off
وقوع یافتن
come round
شفا یافتن
come through
وقوع یافتن
learn
اگاهی یافتن
learns
اگاهی یافتن
booms
توسعه یافتن
boomed
توسعه یافتن
boom
توسعه یافتن
specializing
تخصص یافتن
specializes
تخصص یافتن
specialize
تخصص یافتن
specialising
تخصص یافتن
wanes
کاهش یافتن
waning
کاهش یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
insuring
اطمینان یافتن
misalign
تغییر یافتن
dominate
تفوق یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com