Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
large scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
Other Matches
widish
نسبتا وسیع
considerably
نسبتا"زیاد
good
معتبر موجه نسبتا" زیاد
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
comparatively
نسبتا
semiarid
نسبتا کم اب
wettish
نسبتا تر
rather
نسبتا
sort of
نسبتا
relatively
نسبتا"
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
andante
نسبتا اهسته
slowish
نسبتا کند
thinnish
نسبتا لاغر
prettyish
نسبتا زیبا
tallish
نسبتا بلند
lightish
نسبتا سبک
lightish
نسبتا روشن
goodish
نسبتا خوب
biggish
نسبتا بزرگ
thickish
نسبتا ضخیم
largish
نسبتا بزرگ
thickly
نسبتا ضخیم
andante
نسبتا ملایم
darkish
نسبتا تاریک
somedeal
اندکی نسبتا
youngish
نسبتا جوان
poorish
نسبتا فقیر
coolish
نسبتا خنک
subaquatic
نسبتا ابزی ا
yellowy
نسبتا زرد
oldish
نسبتا پیر
poorish
نسبتا ضعیف
hypothermal
نسبتا گرم
modest
معتدل نسبتا کم
strongish
نسبتا قوی
nowhere near
نسبتا دور
stiffish
نسبتا سخت
smallish
نسبتا کوچک
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
heavy-set
چهارشانه و نسبتا چاق
partly
نسبتا دریک جزء
enough
باندازهء کافی نسبتا
sweetish
چیز نسبتا شیرین
fair
نسبتا خوب متوسط
fairer
نسبتا خوب متوسط
fairest
نسبتا خوب متوسط
fairs
نسبتا خوب متوسط
flattish
نسبتا خنک یابیمزه
deprossion
منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
orthocephalic
دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
clothesline
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
gambusia
ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
gallinipper
حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
largest
وسیع
panoramic
وسیع
extensive
وسیع
vast
وسیع
vasty
وسیع
ample
وسیع
larger
وسیع
large
وسیع
immense
وسیع
abroad
وسیع
champaign
وسیع
spacious
وسیع
captious
وسیع
of a wide scope
وسیع
roomy
وسیع
far-reaching
وسیع
roomiest
وسیع
far reaching
وسیع
roomier
وسیع
capacious
وسیع
capaciously
بطور وسیع
superhighway
جاده وسیع
broadly
بطور وسیع
to cover much ground
وسیع بودن
heavy advertising
تبلیغات وسیع
vastly
بطور وسیع
immensely
بطور وسیع
extensive cultivation
زراعت وسیع
superhighways
جاده وسیع
widest
فراخ وسیع
extensive agriculture
کشاورزی وسیع
widest
نامحدود وسیع
gummed
وسیع کردن
room
وسیع تر کردن
comprehensive
وسیع محیط
wide
فراخ وسیع
wide
نامحدود وسیع
plausive
وسیع محتمل
latitudinarianism
وسیع نظری
gums
وسیع کردن
gumming
وسیع کردن
wider
فراخ وسیع
rooms
وسیع تر کردن
gum
وسیع کردن
wider
نامحدود وسیع
latifundia
املاک وسیع
wind shadow
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
large minded
دارای فکر وسیع
broad minded
دارای فکر وسیع
steppe
جلگه وسیع بی درخت
steppes
جلگه وسیع بی درخت
anthracite
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
acerbic
<adj.>
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
large scale production method
روش تولیدبه مقیاس وسیع
broadcasts
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
enlarge
توسعه دادن وسیع کردن
enlarges
توسعه دادن وسیع کردن
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
broadloom
ساخته شده درکارگاه وسیع
avenuse
خیابان وسیع راهرو باغ
enlarging
توسعه دادن وسیع کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
region
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
crown green bowls
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
regions
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
ectoplasm
طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC
مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
p channel mos
تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion
خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
jijim
[cicim]
جاجیم
[دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
broadened
وسیع کردن منتشر کردن
broaden
وسیع کردن منتشر کردن
broadens
وسیع کردن منتشر کردن
broadening
وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
filikli
[نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
cell relay
روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
in excess
زیاد
over and above
زیاد
numerous
زیاد
highs
زیاد
intensely
زیاد
populous
زیاد
outrageously
زیاد
large adv
زیاد
greatly
زیاد
swingeing
زیاد
immane
زیاد
muckle
زیاد
high
زیاد
mickle
زیاد
excessive
زیاد
mickle or muckle
زیاد
glaring
زیاد
not a lettle
زیاد
profusely
زیاد
vastly
زیاد
in quantities
زیاد
highest
زیاد
great-
زیاد
no end of
زیاد
egregiously
زیاد
much
زیاد
squeamishly
زیاد
immoderate
زیاد
widest
زیاد
many
زیاد
squeamishness
زیاد
intensively
زیاد
thickest
زیاد
wide
زیاد
thicker
زیاد
widely
زیاد
greatest
زیاد
generous
زیاد
heartbreak
غم زیاد
hugely
زیاد
mortally
زیاد
copious
زیاد
effusively
زیاد
highly
زیاد
rife
زیاد
great
زیاد
wider
زیاد
ranksack
زیاد
thick
زیاد
fulsome
زیاد
too
زیاد
overmuch
زیاد
extensive
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
intense
زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com