English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English Persian
poorish نسبتا فقیر
Other Matches
pauper فقیر
paupers فقیر
penurious فقیر
fortuneless فقیر
depauperate فقیر
out at elbows فقیر
have not فقیر
poorest فقیر
poorer فقیر
poverty stricken فقیر
poor فقیر
deprived فقیر
poverty-stricken فقیر
impoverishing فقیر کردن
pauperised فقیر کردن
pauperising فقیر کردن
pauperize فقیر کردن
pauperized فقیر کردن
pauperizes فقیر کردن
pauperizing فقیر کردن
impoverishes فقیر کردن
to be reduced to poverty فقیر شدن
impoverish فقیر کردن
poor countries کشورهای فقیر
pauperises فقیر کردن
impoverished فقیر کردن
have not nations ملل فقیر
diet kitchen اشپزخانه بیماران فقیر
them and us آن کله گنده ها و ما فقیر فقرا
as poor as a church mouse مثل گدای شب جمعه [فقیر]
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
semiarid نسبتا کم اب
sort of نسبتا
comparatively نسبتا
rather نسبتا
relatively نسبتا"
wettish نسبتا تر
lightish نسبتا روشن
hypothermal نسبتا گرم
nowhere near نسبتا دور
thinnish نسبتا لاغر
widish نسبتا وسیع
yellowy نسبتا زرد
thickish نسبتا ضخیم
subaquatic نسبتا ابزی ا
poorish نسبتا ضعیف
prettyish نسبتا زیبا
strongish نسبتا قوی
slowish نسبتا کند
somedeal اندکی نسبتا
tallish نسبتا بلند
stiffish نسبتا سخت
oldish نسبتا پیر
goodish نسبتا خوب
modest معتدل نسبتا کم
thickly نسبتا ضخیم
darkish نسبتا تاریک
largish نسبتا بزرگ
coolish نسبتا خنک
biggish نسبتا بزرگ
lightish نسبتا سبک
smallish نسبتا کوچک
considerably نسبتا"زیاد
andante نسبتا اهسته
andante نسبتا ملایم
youngish نسبتا جوان
Do you still remember how poor we were? آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
enough باندازهء کافی نسبتا
heavy-set چهارشانه و نسبتا چاق
sweetish چیز نسبتا شیرین
fair نسبتا خوب متوسط
partly نسبتا دریک جزء
fairer نسبتا خوب متوسط
fairest نسبتا خوب متوسط
fairs نسبتا خوب متوسط
flattish نسبتا خنک یابیمزه
deprossion منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
good معتبر موجه نسبتا" زیاد
bagger my neihbour trade palicy سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
gallinipper حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
gambusia ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
clothesline ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
orthocephalic دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
wind shadow منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
anthracite زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
acerbic <adj.> انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
ectoplasm طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
p channel mos تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
jijim [cicim] جاجیم [دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com