Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
Other Matches
compositions
نسبت اجزای سازنده
composition
نسبت اجزای سازنده
diagonal matrix
ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
rise and fall
تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
localizer
انتن سمت نما یا تعیین کننده محل هواپیما نسبت به مسیرباند فرود
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
special weight race
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
one another
بایکدیگر
together
بایکدیگر
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
conflation
ترکیب دوعبارت بایکدیگر تلفیق
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
soft return
فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
distemper
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
frequency component
اجزای فرکانس
building component
اجزای ساختمان
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
assets
اجزای داده جدا
bags
تعدادی از اجزای نا مرتب
bag
تعدادی از اجزای نا مرتب
explosion
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
explosions
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
array
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
arrays
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
azimuth resolution
اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
azimuth micrometer
وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
work breakdown
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
specifying
تعیین کردن
tell off
تعیین کردن
identified
تعیین کردن
fix on
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
identifies
تعیین کردن
appointe
تعیین کردن
determine
تعیین کردن
slates
تعیین کردن
specify
تعیین کردن
slated
تعیین کردن
bound
تعیین کردن
slate
تعیین کردن
fix
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
identify
تعیین کردن
determining
تعیین کردن
ascertian
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
identifying
تعیین کردن
formulation
تعیین کردن
blood group
تعیین کردن
blood groups
تعیین کردن
appoints
تعیین کردن
specifies
تعیین کردن
appoint
تعیین کردن
determines
تعیین کردن
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
state
تعیین کردن حال
pegs
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
appraisals
تعیین قیمت کردن
fixes
تعیین کردن قراردادن
quantifying
کمیت را تعیین کردن
fix
تعیین کردن قراردادن
quantify
کمیت را تعیین کردن
state-
تعیین کردن حال
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
delimit
تعیین کردن حدود
predestine
قبلا تعیین کردن
assessed
تعیین کردن بستن
assesses
تعیین کردن بستن
assessing
تعیین کردن بستن
locate
تعیین محل کردن
appraisal
تعیین قیمت کردن
located
تعیین محل کردن
locates
تعیین محل کردن
locating
تعیین محل کردن
assess
تعیین کردن بستن
stated
تعیین کردن حال
states
تعیین کردن حال
delimits
تعیین کردن حدود
stating
تعیین کردن حال
identifying
تعیین هویت کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
delimiting
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
predetermine
قبلا تعیین کردن
quantifies
کمیت را تعیین کردن
rezone
از نومحدوده تعیین کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
identified
تعیین هویت کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
demarcate
تعیین حدود کردن
pin point
تعیین محل کردن
identify
تعیین هویت کردن
identifies
تعیین هویت کردن
abound
تعیین حدود کردن
quantified
کمیت را تعیین کردن
genealogize
تعیین نسب کردن
admeasure
تعیین حصه کردن
clearance
تعیین صلاحیت کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
trespass against
خطا کردن نسبت به
abusing
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
بدرفتاری کردن نسبت به
abuses
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
بدرفتاری کردن نسبت به
prorate
به نسبت تقسیم کردن
qualify
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
consumables
موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
coldest
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colds
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colder
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
state-
تعیین کردن وقرار دادن
quantitate
چندی چیزی را تعیین کردن
state
تعیین کردن وقرار دادن
stated
تعیین کردن وقرار دادن
prescribing
نسخه نوشتن تعیین کردن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
subrogate
قائم مقام تعیین کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribes
نسخه نوشتن تعیین کردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
stating
تعیین کردن وقرار دادن
states
تعیین کردن وقرار دادن
prescribe
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
نسخه نوشتن تعیین کردن
discriminate against someone
نسبت به کسی تبعیض کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
disclaimed
ترک دعوا کردن نسبت به
give
نسبت دادن به بیان کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
disclaim
ترک دعوا کردن نسبت به
attributing
نسبت دادن حمل کردن
attribute
نسبت دادن حمل کردن
disclaiming
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims
ترک دعوا کردن نسبت به
asperse
هتک شرف کردن نسبت به
To show disrespect ( be respectful) to someone.
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attributes
نسبت دادن حمل کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location
تعیین کردن محل دقیق نقاط
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
appraise
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
defines
تعیین کردن تعریف کردن
defined
تعیین کردن تعریف کردن
define
تعیین کردن تعریف کردن
assign
ارجاع کردن تعیین کردن
locates
تعیین کردن معلوم کردن
locating
تعیین کردن معلوم کردن
located
تعیین کردن معلوم کردن
assigned
ارجاع کردن تعیین کردن
locate
تعیین کردن معلوم کردن
assigning
ارجاع کردن تعیین کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com