Dictiornary-Farsi | نسبت ایمپولز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
impluse ratio	نسبت ایمپولز


Other Matches

momentum	ایمپولز
impluse	ایمپولز
pulse	ایمپولز
pulsed	ایمپولز
counts	تعداد ایمپولز
impluse duration	مدت ایمپولز
impluse margine	حاشیه ایمپولز
impluse train	توالی ایمپولز
impluse meter	شمارشگر ایمپولز
counting	تعداد ایمپولز
ignition pulse	ایمپولز احتراق
counted	تعداد ایمپولز
count	تعداد ایمپولز
impluse detector	مدولاتور ایمپولز
impluse corrector	مصحح ایمپولز
impluse amplitude	دامنه ایمپولز
impluse contact	کنتاکت ایمپولز
impluse converter	مبدل ایمپولز
impluse response	پاسخ ایمپولز
voltage impluse	ایمپولز ولتاژ
impluse width	عرض ایمپولز
impluse transformer	مبدل ایمپولز
impluse separator	جداکننده ایمپولز
impluse selection	انتخاب ایمپولز
input pulse	ایمپولز ورودی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
buzzer signal	ایمپولز شماره گیری
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
impluse modulator	اشکارساز ضربه جریان مدولاتور ایمپولز
impluse counter	شمارشگر ضربه جریان کنتور ایمپولز
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
impluse response	پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
in the ratio of	به نسبت
kinship	نسبت
in connexion with	نسبت به
in respect of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
respects	نسبت
respect	نسبت
in respect of	به نسبت
relational	نسبت
in regard of	نسبت به
proportional	به نسبت
in regard to	نسبت به
in relation to	نسبت به
format	نسبت
formats	نسبت
ratios	نسبت
ratio	نسبت
uncross	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
relation	نسبت
cognation	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
with respect to	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
apropos of	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rate	نسبت
than	نسبت به
rates	نسبت
t ratio	نسبت تی
quotient	نسبت
quotients	نسبت
bearing	نسبت
rapport	نسبت
as compared to	نسبت به
to	تا نسبت به
towards	نسبت به
glide ratio	نسبت سریدن
image ratio	نسبت تصویر
feedback ratio	نسبت پس خوراند
cash ratio	نسبت نقدینگی
fineness ratio	نسبت فرافت
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
hit ratio	نسبت اصابت
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
factor proportion	نسبت عوامل
contact ratio	نسبت تماس
concentration ratio	نسبت تمرکز
cost benefit ratio	نسبت فایده
current ratio	نسبت جاری
nines complement	متمم نسبت به 9
compression ratio	نسبت تراکم
affine	نسبت سلبی
deposit ratio	نسبت سپرده
distribution ratio	نسبت توزیع
correlation ratio	نسبت همبستگی
error ratio	نسبت خطا
control ratio	نسبت فرمان
impedance ratio	نسبت امپدانس
bear on	نسبت داشتن
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
impluse ratio	نسبت ضربه
ionic ratio	نسبت یونی
visibility	نسبت دید
abundance	نسبت فراوانی
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
affine	نسبت ازدواجی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
oxygen ration	نسبت اکسیژن
absorption ratio	نسبت جذب
abundance ratio	نسبت فراوانی
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
feedback ratio	نسبت فیدبک
baud rate	نسبت باود
lay to	نسبت دادن به
imputation	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
assion	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
mole ratio	نسبت مولی
mobility ratio	نسبت تحرک
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
aspect ratio	نسبت تصویر
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
ascribes	نسبت دادن
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
percentages	نسبت یا درصد
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
correspondingly	بهمان نسبت
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
scale down	به نسبت ثابت
scalling factor	نسبت اشل
blood	نسبت خویشاوندی
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
to put down	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
transformation ratio	نسبت تبدیل
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
rate	اندازه نسبت
connexions	بستگی نسبت
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
transmissivity	نسبت فرافرستی
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
attribution	نسبت دادن
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
imputable	نسبت دادنی
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
connection	بستگی نسبت
proximity of blood	قرابت نسبت
imputed	نسبت دادن
price ratio	نسبت قیمت
impute	نسبت دادن
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
porosity	نسبت روزنه ها
imputes	نسبت دادن
progenitorship	نسبت جدی
prorenata	نسبت موافق
credit	نسبت دادن
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
into	نسبت به مقارن
progressive ratio	نسبت تصاعدی
imputing	نسبت دادن
operating ratio	نسبت عملیاتی
reduction ratio	نسبت کاهش
one's complement	متمم نسبت به یک
ratio detector	اشکارساز نسبت
relationships	وابستگی نسبت
relativization	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
saving ratio	نسبت پس انداز
relationship	وابستگی نسبت
ascribing	نسبت دادن