English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
Other Matches
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
ratio نسبت معین وثابت
ratios نسبت معین وثابت
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
limiting velocity بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
turbofan موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
stenotopic دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
variables داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variable داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
nonlinear مدار الکترونیکی که خروجی آن نسبت به ورودی خط ی تغییر نمیکند
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
photoresist روش تبدیل تصاویر فتوگرافیک پس از تغییر فضاهای مقاوم نسبت به نور. در مسافت PCB به کار می رود
incremental backup تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
net wealth دارائی خالص
equity دارائی خالص
equity capital دارائی خالص
equities دارائی خالص
net asset دارائی خالص
varistor مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
capital net worth دارائی خالص سرمایهای
net asset value ارزش دارائی خالص
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
net debt بدهی خالص
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
in regard of نسبت به
in regard to نسبت به
in relation to نسبت به
with respect to نسبت به
in respect of به نسبت
proportion نسبت
in respect of نسبت به
rate نسبت
in connexion with نسبت به
uncross نسبت
bearing نسبت
formats نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
kinship نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
in proprotion to نسبت به
relation نسبت
rates نسبت
proportions نسبت
to تا نسبت به
format نسبت
in the ratio of به نسبت
ratio نسبت
proportional به نسبت
ratios نسبت
quotients نسبت
cognation نسبت
than نسبت به
as compared to نسبت به
relational نسبت
rapport نسبت
apropos of نسبت به
respect نسبت
towards نسبت به
respects نسبت
the rat of to نسبت دو به سه
t ratio نسبت تی
quotient نسبت
prorenata نسبت موافق
blood نسبت خویشاوندی
ratio detector اشکارساز نسبت
ratio of transformer نسبت مبدل
percentage نسبت یا درصد
ten's complement متمم نسبت به 01
favouritism مساعدت نسبت به
porosity نسبت روزنه ها
percentages نسبت یا درصد
price ratio نسبت قیمت
stress ratio نسبت تنش
strength ratio نسبت استحکام
progressive ratio نسبت تصاعدی
progenitorship نسبت جدی
transformer ratio نسبت مبدل
scale down به نسبت ثابت
scalling factor نسبت اشل
relation رابطه نسبت
selection ratio نسبت گزینش
self relative نسبت بخود
sensitivity ratio نسبت حساسیت
attribute نسبت دادن
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
saving ratio نسبت پس انداز
roundness نسبت گردی
correspondingly بهمان نسبت
recycle ratio نسبت بازگردانی
proximity of blood قرابت نسبت
recycling ratio نسبت بازگردانی
reduction ratio نسبت کاهش
relativization نسبت دادن
regards باره نسبت
regarded باره نسبت
regard باره نسبت
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
liquidity ratio نسبت نقدینگی
void ratio نسبت منفذها
voltage ratio نسبت ولتاژ
imputing نسبت دادن
water cement ratio نسبت اب و سیمان
ionic ratio نسبت یونی
weight ratio نسبت وزن
inverse ratio نسبت معکوس
viscosity ratio نسبت گرانروی
velocity ratio نسبت سرعت
into نسبت به مقارن
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
two's complement متمم نسبت به دو
transmissivity نسبت فرافرستی
transformation ratio نسبت تبدیل
lay to نسبت دادن به
mobility ratio نسبت تحرک
mole ratio نسبت مولی
to put down نسبت دادن
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
imputes نسبت دادن
relationship وابستگی نسبت
relationships وابستگی نسبت
ascribed نسبت دادن
to do by رفتارکردن نسبت به
to behave toward رفتارکردن نسبت به
ascribe نسبت دادن
one's complement متمم نسبت به یک
operating ratio نسبت عملیاتی
attributes نسبت دادن
attribution نسبت دادن
imputed نسبت دادن
impute نسبت دادن
shunt ratio نسبت شنت
nines complement متمم نسبت به 9
ascribing نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
settlement ratio نسبت نشست
concentration ratio نسبت تمرکز
cash ratio نسبت نقدینگی
assion نسبت دادن
contact ratio نسبت تماس
us نسبت بما
compression ratio نسبت تراکم
aspect ratio نسبت دید
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
aspect ratio نسبت تصویر
toward بطرف نسبت به
aspect ratio نسبت صفحه
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
ascribable نسبت دادنی
current ratio نسبت جاری
glide ratio نسبت سریدن
fineness ratio نسبت فرافت
distribution ratio نسبت توزیع
baud rate نسبت باود
error ratio نسبت خطا
factor proportion نسبت عوامل
abundance نسبت فراوانی
cost benefit ratio نسبت فایده
bear on نسبت داشتن
visibility نسبت دید
connection بستگی نسبت
connexions بستگی نسبت
feedback ratio نسبت فیدبک
feedback ratio نسبت پس خوراند
correlation ratio نسبت همبستگی
control ratio نسبت فرمان
bypass ratio نسبت کنارگذاری
hit ratio نسبت اصابت
imputable نسبت دادنی
rate اندازه نسبت
rates اندازه نسبت
acidity coefficient نسبت اکسیژن
impluse ratio نسبت ایمپولز
oxygen ration نسبت اکسیژن
abundance ratio نسبت فراوانی
credit نسبت دادن
activity ratio نسبت فعالیت
credited نسبت دادن
advalorem به نسبت قیمت
affine نسبت سلبی
affine نسبت ازدواجی
crediting نسبت دادن
credits نسبت دادن
impluse ratio نسبت ضربه
image ratio نسبت تصویر
deposit ratio نسبت سپرده
attributing نسبت دادن
impedance ratio نسبت امپدانس
absorption ratio نسبت جذب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com