Dictiornary-Farsi | نسبت به صدا یا شنوایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
acoustically	نسبت به صدا یا شنوایی


Search result with all words

acoustics	آواشناسی نسبت های صوتی قابلیت شنوایی
Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
auditions	شنوایی
quditory nerve	پی شنوایی
ear	شنوایی
ears	شنوایی
auditioned	شنوایی
auditioning	شنوایی
audibility	شنوایی
hearing	شنوایی
audition	شنوایی
hearings	شنوایی
sonic	درمیدان شنوایی
acoustic nerve	عصب شنوایی
video tape	نواردیداری و شنوایی
acoumetry	شنوایی سنجی
acoustic meatus	مجرای شنوایی
acoumeter	شنوایی سنج
audible	قابل شنوایی
monaural hearing	شنوایی یک گوشی
acoustical	وابسته به شنوایی
auditory nerve	عصب شنوایی
nervus acusticus	عصب شنوایی
audiogram	نگاره شنوایی
audiometer	شنوایی سنج
audiometry	شنوایی سنجی
auditive	وابسته به شنوایی
audible frequency	فرکانس شنوایی
auditory labyrinth	حلزون شنوایی
hearing threshold	استانه شنوایی
auditory ossicles	استخوانچههای شنوایی
acoustic	وابسته به شنوایی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
inaudible	غیر قابل شنوایی
audile	مربوط به حس شنوایی مسموع
acoustics	علم عوارض شنوایی
He takes my advice. He listens to me.	از من حرف شنوایی دارد
hearing of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
acoustician	متخصص علم شنوایی
deafest	فاقد قوه شنوایی
deafer	فاقد قوه شنوایی
deaf	فاقد قوه شنوایی
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
acoumetry	اندازه گیری قدرت حس شنوایی
audiometer	دستگاه سنجش قوهء سامعه شنوایی سنج
infrasonic	دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
audio	وابسته به شنوایی یا صوت گیرنده و تقویت کنندهء صدا شنودی
ratio	نسبت
formats	نسبت
format	نسبت
relational	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
respects	نسبت
kinship	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in relation to	نسبت به
in regard to	نسبت به
apropos of	نسبت به
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
as compared to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
proportional	به نسبت
ratios	نسبت
cognation	نسبت
respect	نسبت
towards	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
bearing	نسبت
with respect to	نسبت به
rate	نسبت
quotients	نسبت
quotient	نسبت
to	تا نسبت به
rapport	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
t ratio	نسبت تی
uncross	نسبت
than	نسبت به
rates	نسبت
relation	نسبت
affine	نسبت سلبی
lay to	نسبت دادن به
advalorem	به نسبت قیمت
affine	نسبت ازدواجی
regard	باره نسبت
activity ratio	نسبت فعالیت
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
impluse ratio	نسبت ایمپولز
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
voltage ratio	نسبت ولتاژ
void ratio	نسبت منفذها
viscosity ratio	نسبت گرانروی
percentage	نسبت یا درصد
velocity ratio	نسبت سرعت
abundance	نسبت فراوانی
percentages	نسبت یا درصد
visibility	نسبت دید
mole ratio	نسبت مولی
mobility ratio	نسبت تحرک
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
attribution	نسبت دادن
weight ratio	نسبت وزن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
two's complement	متمم نسبت به دو
concentration ratio	نسبت تمرکز
factor proportion	نسبت عوامل
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
fineness ratio	نسبت فرافت
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
bear on	نسبت داشتن
error ratio	نسبت خطا
cash ratio	نسبت نقدینگی
contact ratio	نسبت تماس
compression ratio	نسبت تراکم
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
current ratio	نسبت جاری
deposit ratio	نسبت سپرده
distribution ratio	نسبت توزیع
hit ratio	نسبت اصابت
image ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
ascribable	نسبت دادنی
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
rate	اندازه نسبت
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت دید
baud rate	نسبت باود
impedance ratio	نسبت امپدانس
imputable	نسبت دادنی
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
connection	بستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
assion	نسبت دادن
relation	رابطه نسبت
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
blood	نسبت خویشاوندی
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
reduction ratio	نسبت کاهش
scalling factor	نسبت اشل
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
correspondingly	بهمان نسبت
relativization	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
self relative	نسبت بخود
selection ratio	نسبت گزینش
ratio of transformer	نسبت مبدل
ratio detector	اشکارساز نسبت
transformer ratio	نسبت مبدل
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
proximity of blood	قرابت نسبت
ascribed	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
imputing	نسبت دادن
operating ratio	نسبت عملیاتی

acoustically

نسبت به صدا یا شنوایی