Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
overjump
نسبت به نیروی خود زیادپریدن
Other Matches
lag rate
نسبت کسری نیروی انسانی
to overgrown oneself vref
نسبت به نیروی خود زیادبزرگ شدن
to overgrown one's strenght
نسبت به نیروی خود زیادبزرگ شدن
power to weight ratio
نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
coulomb's law
نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
towards
نسبت به
relational
نسبت
quotients
نسبت
in the ratio of
به نسبت
t ratio
نسبت تی
the rat of to
نسبت دو به سه
quotient
نسبت
than
نسبت به
in relation to
نسبت به
proportions
نسبت
proportion
نسبت
in respect of
نسبت به
in respect of
به نسبت
respect
نسبت
respects
نسبت
in regard to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
format
نسبت
formats
نسبت
kinship
نسبت
rapport
نسبت
ratios
نسبت
ratio
نسبت
in connexion with
نسبت به
with respect to
نسبت به
as compared to
نسبت به
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
uncross
نسبت
bearing
نسبت
apropos of
نسبت به
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
rate
نسبت
rates
نسبت
cognation
نسبت
relation
نسبت
proportional
به نسبت
to
تا نسبت به
favouritism
مساعدت نسبت به
ascribes
نسبت دادن
visibility
نسبت دید
lay to
نسبت دادن به
ascribed
نسبت دادن
ascribe
نسبت دادن
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
rate
اندازه نسبت
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
operating ratio
نسبت عملیاتی
one's complement
متمم نسبت به یک
regard
باره نسبت
relation
رابطه نسبت
ascribable
نسبت دادنی
nines complement
متمم نسبت به 9
credits
نسبت دادن
crediting
نسبت دادن
blood
نسبت خویشاوندی
credited
نسبت دادن
mole ratio
نسبت مولی
mobility ratio
نسبت تحرک
credit
نسبت دادن
rates
اندازه نسبت
correspondingly
بهمان نسبت
ascribing
نسبت دادن
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
imputing
نسبت دادن
imputes
نسبت دادن
imputed
نسبت دادن
impute
نسبت دادن
fineness ratio
نسبت فرافت
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
into
نسبت به مقارن
impluse ratio
نسبت ایمپولز
glide ratio
نسبت سریدن
hit ratio
نسبت اصابت
image ratio
نسبت تصویر
impedance ratio
نسبت امپدانس
imputable
نسبت دادنی
imputation
نسبت دادن
impluse ratio
نسبت ضربه
absorption ratio
نسبت جذب
attribute
نسبت دادن
feedback ratio
نسبت فیدبک
factor proportion
نسبت عوامل
advalorem
به نسبت قیمت
affine
نسبت سلبی
relationship
وابستگی نسبت
abundance
نسبت فراوانی
relationships
وابستگی نسبت
affine
نسبت ازدواجی
ionic ratio
نسبت یونی
inverse ratio
نسبت معکوس
feedback ratio
نسبت پس خوراند
abundance ratio
نسبت فراوانی
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
connection
بستگی نسبت
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
connexions
بستگی نسبت
activity ratio
نسبت فعالیت
concentration ratio
نسبت تمرکز
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
settlement ratio
نسبت نشست
two's complement
متمم نسبت به دو
shunt ratio
نسبت شنت
distribution ratio
نسبت توزیع
deposit ratio
نسبت سپرده
strength ratio
نسبت استحکام
attributing
نسبت دادن
self relative
نسبت بخود
roundness
نسبت گردی
attributes
نسبت دادن
saving ratio
نسبت پس انداز
scale down
به نسبت ثابت
scalling factor
نسبت اشل
selection ratio
نسبت گزینش
stress ratio
نسبت تنش
correlation ratio
نسبت همبستگی
percentage
نسبت یا درصد
control ratio
نسبت فرمان
to behave toward
رفتارکردن نسبت به
compression ratio
نسبت تراکم
to do by
رفتارکردن نسبت به
to put down
نسبت دادن
contact ratio
نسبت تماس
percentages
نسبت یا درصد
toward
بطرف نسبت به
transmissivity
نسبت فرافرستی
ten's complement
متمم نسبت به 01
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
current ratio
نسبت جاری
transformation ratio
نسبت تبدیل
attribution
نسبت دادن
cash ratio
نسبت نقدینگی
viscosity ratio
نسبت گرانروی
relativization
نسبت دادن
regarded
باره نسبت
progressive ratio
نسبت تصاعدی
cost benefit ratio
نسبت فایده
aspect ratio
نسبت صفحه
weight ratio
نسبت وزن
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
prorenata
نسبت موافق
proximity of blood
قرابت نسبت
ratio detector
اشکارساز نسبت
progenitorship
نسبت جدی
us
نسبت بما
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
aspect ratio
نسبت تصویر
aspect ratio
نسبت دید
assion
نسبت دادن
baud rate
نسبت باود
porosity
نسبت روزنه ها
bear on
نسبت داشتن
price ratio
نسبت قیمت
velocity ratio
نسبت سرعت
transformer ratio
نسبت مبدل
recycle ratio
نسبت بازگردانی
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
regards
باره نسبت
void ratio
نسبت منفذها
error ratio
نسبت خطا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com