English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
Other Matches
homage اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
quotes اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
quote اعلام کردن
enounce اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
statements اعلام کردن
enouce اعلام کردن
statement اعلام کردن
blazon اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
quoted اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
promulge اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
announcing اعلام کردن
announces اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
announced اعلام کردن
announce اعلام کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
early-warning اعلام خطر کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
impeach اعلام جرم کردن
early warning اعلام خطر کردن
indicting اعلام جرم کردن
impeached اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
impeaching اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
impeaches اعلام جرم کردن
indicts اعلام جرم کردن
indicted اعلام جرم کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
hail اعلام ورود کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
hails اعلام ورود کردن
hailing اعلام ورود کردن
call out اعلام خطر کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
hailed اعلام ورود کردن
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
warnings اعلام خطر کردن هشدار
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
warning اعلام خطر کردن هشدار
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
abusing بدرفتاری کردن نسبت به
abuses بدرفتاری کردن نسبت به
abused بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against خطا کردن نسبت به
prorate به نسبت تقسیم کردن
abuse بدرفتاری کردن نسبت به
attributes نسبت دادن حمل کردن
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone نسبت به کسی تبعیض کردن
attribute نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
asperse هتک شرف کردن نسبت به
give نسبت دادن به بیان کردن
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
giving نسبت دادن به بیان کردن
attributing نسبت دادن حمل کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
to trace the p of a person دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
proclamations اعلام
enunciation اعلام
indiction اعلام
promulgation اعلام
intimations اعلام
meld اعلام
intimation اعلام
enouncement اعلام
acknowledgments اعلام
acknowledgements اعلام
acknowledgement اعلام
predication اعلام
notification اعلام
promulgator اعلام
declaration اعلام
Annunciation اعلام
annunciator اعلام گر
declarations اعلام
indigitation اعلام
proclamation اعلام
sound alarm اعلام صدا
hanger اعلام کننده
declarations اعلامیه اعلام
line call اعلام خط نگهدار
declaration اعلامیه اعلام
declaration of interest اعلام بهره
call out اعلام خطر
disclosed اعلام شده
promulgation اعلام دارنده
statement of charge اعلام اتهامات
receipt اعلام وصول
declaredly بطور اعلام
warnings اعلام خطر
warning اعلام خطر
receipts اعلام وصول
promulgator اعلام دارنده
hangers اعلام کننده
indictment اعلام جرم
foretoken اعلام قبلی
blazer اعلام کننده
proclaimer اعلام کننده
touche اعلام برخورد
acknowledgement of receipt اعلام وصول
acknowledgment اعلام وصول
enunciator اعلام کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com