Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
facial index
نسبت بین پهنا و طول صورت ضرب در عدد صد
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
flatwise
از پهنا
width
پهنا
widthways
از پهنا
flatways
از پهنا
expanses
پهنا
expanse
پهنا
crosswise
از پهنا
crossways
از پهنا
breadthways
از پهنا
broadways
از پهنا
narrow
کم پهنا
amphleness
پهنا
broadest
پهنا
breadth
پهنا
narrowest
کم پهنا
broader
پهنا
narrower
کم پهنا
narrowed
کم پهنا
broad
پهنا
pendant
سر ترنج
[کلاله]
[سر ترنج را به طرح های دوران صفویه نسبت می دهند و معمولا نقشی از ترنج مرکزی را نشان می دهد و به صورت های مختلف هندسی، بیضی شکل، دایره ای و چند ضلعی بافته می شود.]
widening
اضافه پهنا
cross fall
شیب در پهنا
half width
نیم پهنا
oblong
دراز پهنا
oblongs
دراز پهنا
mesokurtic
میانه پهنا
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
carpet width
پهنا و عرض فرش
chiasma
امیزش ازمیان یا از پهنا
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
aspect
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
aspects
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
in regard of
نسبت به
kinship
نسبت
proportions
نسبت
apropos of
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
in regard to
نسبت به
in relation to
نسبت به
in respect of
به نسبت
in respect of
نسبت به
in the ratio of
به نسبت
proportion
نسبت
as compared to
نسبت به
relational
نسبت
to
تا نسبت به
in connexion with
نسبت به
relation
نسبت
ratios
نسبت
rates
نسبت
format
نسبت
formats
نسبت
ratio
نسبت
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
rapport
نسبت
t ratio
نسبت تی
than
نسبت به
the rat of to
نسبت دو به سه
towards
نسبت به
quotients
نسبت
quotient
نسبت
proportional
به نسبت
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
uncross
نسبت
bearing
نسبت
cognation
نسبت
rate
نسبت
respects
نسبت
respect
نسبت
with respect to
نسبت به
deposit ratio
نسبت سپرده
percentages
نسبت یا درصد
us
نسبت بما
attributing
نسبت دادن
toward
بطرف نسبت به
credit
نسبت دادن
credited
نسبت دادن
crediting
نسبت دادن
absorption ratio
نسبت جذب
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
credits
نسبت دادن
current ratio
نسبت جاری
percentage
نسبت یا درصد
compression ratio
نسبت تراکم
concentration ratio
نسبت تمرکز
visibility
نسبت دید
cost benefit ratio
نسبت فایده
contact ratio
نسبت تماس
control ratio
نسبت فرمان
correlation ratio
نسبت همبستگی
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
affine
نسبت ازدواجی
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
rate
اندازه نسبت
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
cash ratio
نسبت نقدینگی
rates
اندازه نسبت
abundance
نسبت فراوانی
imputable
نسبت دادنی
oxygen ration
نسبت اکسیژن
hit ratio
نسبت اصابت
ascribable
نسبت دادنی
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
inverse ratio
نسبت معکوس
ionic ratio
نسبت یونی
image ratio
نسبت تصویر
activity ratio
نسبت فعالیت
aspect ratio
نسبت تصویر
imputation
نسبت دادن
impluse ratio
نسبت ضربه
impluse ratio
نسبت ایمپولز
aspect ratio
نسبت دید
aspect ratio
نسبت صفحه
impedance ratio
نسبت امپدانس
assion
نسبت دادن
glide ratio
نسبت سریدن
factor proportion
نسبت عوامل
attributes
نسبت دادن
bear on
نسبت داشتن
relation
رابطه نسبت
lay to
نسبت دادن به
affine
نسبت سلبی
distribution ratio
نسبت توزیع
feedback ratio
نسبت فیدبک
regard
باره نسبت
advalorem
به نسبت قیمت
baud rate
نسبت باود
attribute
نسبت دادن
abundance ratio
نسبت فراوانی
fineness ratio
نسبت فرافت
regards
باره نسبت
regarded
باره نسبت
feedback ratio
نسبت پس خوراند
attribution
نسبت دادن
mobility ratio
نسبت تحرک
proximity of blood
قرابت نسبت
correspondingly
بهمان نسبت
weight ratio
نسبت وزن
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
roundness
نسبت گردی
scale down
به نسبت ثابت
imputes
نسبت دادن
scalling factor
نسبت اشل
selection ratio
نسبت گزینش
self relative
نسبت بخود
relativization
نسبت دادن
imputed
نسبت دادن
ratio detector
اشکارساز نسبت
ratio of transformer
نسبت مبدل
transformer ratio
نسبت مبدل
recycle ratio
نسبت بازگردانی
recycling ratio
نسبت بازگردانی
impute
نسبت دادن
reduction ratio
نسبت کاهش
voltage ratio
نسبت ولتاژ
void ratio
نسبت منفذها
viscosity ratio
نسبت گرانروی
strength ratio
نسبت استحکام
stress ratio
نسبت تنش
transmissivity
نسبت فرافرستی
transformation ratio
نسبت تبدیل
ten's complement
متمم نسبت به 01
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
to put down
نسبت دادن
error ratio
نسبت خطا
to do by
رفتارکردن نسبت به
into
نسبت به مقارن
two's complement
متمم نسبت به دو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com