Dictiornary-Farsi | نسبت تصاعدی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
progressive ratio	نسبت تصاعدی


Other Matches

progressive	تصاعدی
progressive taxation	مالیات تصاعدی
progression code	رمز تصاعدی
nonprogressive	غیر تصاعدی
progressive tax	مالیات تصاعدی
processions	ترقی تصاعدی
procession	ترقی تصاعدی
progressive rebate	تخفیف تصاعدی
earned rate	نرخ تصاعدی نزولی
progressive	تصاعدی جلو رونده
progressive income tax	مالیات بر درامد تصاعدی
progressive tax system	نظام مالیات تصاعدی
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
gaduate	مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
the rat of to	نسبت دو به سه
towards	نسبت به
cognation	نسبت
t ratio	نسبت تی
in relation to	نسبت به
in respect of	به نسبت
rapport	نسبت
in respect of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
relational	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
ratio	نسبت
format	نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
ratios	نسبت
kinship	نسبت
formats	نسبت
in regard to	نسبت به
quotients	نسبت
proportional	به نسبت
relation	نسبت
apropos of	نسبت به
than	نسبت به
in connexion with	نسبت به
as compared to	نسبت به
rate	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rates	نسبت
quotient	نسبت
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
with respect to	نسبت به
to	تا نسبت به
uncross	نسبت
bearing	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
price ratio	نسبت قیمت
affine	نسبت سلبی
contact ratio	نسبت تماس
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
affine	نسبت ازدواجی
progenitorship	نسبت جدی
porosity	نسبت روزنه ها
aspect ratio	نسبت صفحه
bear on	نسبت داشتن
relationships	وابستگی نسبت
baud rate	نسبت باود
one's complement	متمم نسبت به یک
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
operating ratio	نسبت عملیاتی
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
ascribable	نسبت دادنی
relationship	وابستگی نسبت
nines complement	متمم نسبت به 9
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
advalorem	به نسبت قیمت
mole ratio	نسبت مولی
compression ratio	نسبت تراکم
mobility ratio	نسبت تحرک
cash ratio	نسبت نقدینگی
reduction ratio	نسبت کاهش
abundance	نسبت فراوانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
toward	بطرف نسبت به
us	نسبت بما
visibility	نسبت دید
recycle ratio	نسبت بازگردانی
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
attributing	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
activity ratio	نسبت فعالیت
transformer ratio	نسبت مبدل
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
concentration ratio	نسبت تمرکز
attribute	نسبت دادن
lay to	نسبت دادن به
absorption ratio	نسبت جذب
relativization	نسبت دادن
ratio of transformer	نسبت مبدل
deposit ratio	نسبت سپرده
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
percentages	نسبت یا درصد
weight ratio	نسبت وزن
two's complement	متمم نسبت به دو
connexions	بستگی نسبت
error ratio	نسبت خطا
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
correspondingly	بهمان نسبت
to put down	نسبت دادن
distribution ratio	نسبت توزیع
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
regards	باره نسبت
connection	بستگی نسبت
percentage	نسبت یا درصد
image ratio	نسبت تصویر
impluse ratio	نسبت ایمپولز
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
rate	اندازه نسبت
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
impedance ratio	نسبت امپدانس
imputable	نسبت دادنی
fineness ratio	نسبت فرافت
impluse ratio	نسبت ضربه
factor proportion	نسبت عوامل
imputation	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
attribution	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
blood	نسبت خویشاوندی
saving ratio	نسبت پس انداز
strength ratio	نسبت استحکام
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
scale down	به نسبت ثابت
control ratio	نسبت فرمان
scalling factor	نسبت اشل
selection ratio	نسبت گزینش
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
impute	نسبت دادن
stress ratio	نسبت تنش
ascribed	نسبت دادن
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
glide ratio	نسبت سریدن
current ratio	نسبت جاری
ten's complement	متمم نسبت به 01
hit ratio	نسبت اصابت
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
benefit cost ratio	نسبت فایده به هزینه
nozzle contraction	نسبت همگرایی نازل
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
gear ratio	نسبت چره دنده ها
ohm per volt	نسبت اهم بر ولت
genealogically	ازروی نسبت نامه
beneficial ownership	مالکیت به نسبت منافع
nozzle expasion ratio	نسبت واگرایی نازل
nine's complement	متم نسبت به 9 متمم 9
geopotential	پتانسیل نسبت به زمین
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
capital job ratio	نسبت سرمایه به شغل
incapable of pain	بیحس نسبت بدرد
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
legal right toa property	حق قانونی نسبت به ملکی