Dictiornary-Farsi | نسبت سپرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
deposit ratio	نسبت سپرده


Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
depositary	سپرده
guarantee	سپرده
trust fund	سپرده
guarantees	سپرده
guaranteed	سپرده
fiduciary	سپرده
deposit	: سپرده
deposits	سپرده
deposits	: سپرده
deposit	سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
demand deposit	سپرده جاری
depositery	نگهدارنده سپرده
guarantee	وثیقه سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
deposit account	حساب سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
demand deposit	سپرده دیداری
trust fund	سپرده امانی
trust fund	وجوه سپرده
bank deposit	سپرده بانکی
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
money on deposit	پول سپرده
idle deposit	سپرده راکد
legal deposit	سپرده قانونی
money on d.	پول سپرده
idle deposit	سپرده بلااستفاده
fixed term deposit	سپرده ثابت
foreign deposit	سپرده خارجی
recognizance	سپرده التزامی
quasi deposit	شبه سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
guarantee fund	سپرده تضمینی
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
open allotment	حساب سپرده باز
depositery	محل نگهداری سپرده
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
formats	نسبت
in regard to	نسبت به
ratio	نسبت
format	نسبت
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
proportion	نسبت
proportions	نسبت
in relation to	نسبت به
as compared to	نسبت به
cognation	نسبت
apropos of	نسبت به
ratios	نسبت
proportional	به نسبت
bearing	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
t ratio	نسبت تی
than	نسبت به
quotient	نسبت
quotients	نسبت
relational	نسبت
towards	نسبت به
uncross	نسبت
with respect to	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rate	نسبت
rates	نسبت
relation	نسبت
to	تا نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
rapport	نسبت
respect	نسبت
kinship	نسبت
respects	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
control ratio	نسبت فرمان
contact ratio	نسبت تماس
concentration ratio	نسبت تمرکز
viscosity ratio	نسبت گرانروی
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
compression ratio	نسبت تراکم
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
strength ratio	نسبت استحکام
current ratio	نسبت جاری
weight ratio	نسبت وزن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
impluse ratio	نسبت ایمپولز
inverse ratio	نسبت معکوس
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
affine	نسبت ازدواجی
assion	نسبت دادن
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
bear on	نسبت داشتن
impedance ratio	نسبت امپدانس
imputable	نسبت دادنی
imputation	نسبت دادن
baud rate	نسبت باود
impluse ratio	نسبت ضربه
affine	نسبت سلبی
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
mobility ratio	نسبت تحرک
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
transformer ratio	نسبت مبدل
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
progressive ratio	نسبت تصاعدی
progenitorship	نسبت جدی
price ratio	نسبت قیمت
hit ratio	نسبت اصابت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
mole ratio	نسبت مولی
nines complement	متمم نسبت به 9
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
one's complement	متمم نسبت به یک
operating ratio	نسبت عملیاتی
glide ratio	نسبت سریدن
porosity	نسبت روزنه ها
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
relativization	نسبت دادن
feedback ratio	نسبت پس خوراند
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
ionic ratio	نسبت یونی
error ratio	نسبت خطا
ten's complement	متمم نسبت به 01
distribution ratio	نسبت توزیع
stress ratio	نسبت تنش
fineness ratio	نسبت فرافت
shunt ratio	نسبت شنت
roundness	نسبت گردی
lay to	نسبت دادن به
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
scalling factor	نسبت اشل
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
image ratio	نسبت تصویر
advalorem	به نسبت قیمت
us	نسبت بما
credits	نسبت دادن
correspondingly	بهمان نسبت
blood	نسبت خویشاوندی
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن

deposit ratio

نسبت سپرده