Dictiornary-Farsi | نسبت طلایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
buprestis	طلایی
gilt edged	لب طلایی
gilt edge	لب طلایی
golden	طلایی
buprestidan	طلایی
auburn	طلایی
gilt-edged	لب طلایی
auric	طلایی
gilts	طلایی
gilt	طلایی
aureate	طلایی
nitro muriate acid	تیزاب طلایی
gold beetle	سوسک طلایی
goldstone	جام طلایی
goldsmith beetle	یکجورسوسک طلایی
golden shoe	کفش طلایی
goldfish	ماهی طلایی
gold fish	ماهی طلایی
hair of golden wire	گیسوان طلایی
chrysanthemum	مینای طلایی
gold bug	سوسک طلایی
aureate	طلایی رنگ
aureate	طلایی کردن
buprestis	سوسک طلایی
buprestidan	سوسک طلایی
chrysanthemums	مینای طلایی
golden ages	عصر طلایی
may bug	طلایی پردار
golden age	عصر طلایی
dordo	ماهی طلایی دریایی
cockchafer	سوسک طلایی پردار
orfe	یکجور ماهی طلایی
chafer	سوسک طلایی پردار
hesverides	باغ سیبهای طلایی
golden opportunity <idiom>	موقعیت طلایی وعالی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
golden age	وابسته به مردمان عصر طلایی
rolled gold bracelet	دست بند طلایی [غلتیده ]
golden retriever	سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
gold	ثروت رنگ زرد طلایی
golds	ثروت رنگ زرد طلایی
golden ages	وابسته به مردمان عصر طلایی
oriole	پری شاهرخ طلایی مرغ انجیر خوار
golden ages	دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden age	دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
kapton	نوعی پلاستیک عایق حرارتی باپوشش طلایی در فضاپیما
goldstone	جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
Tianjan	شهر تیانجان [شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
cognation	نسبت
respects	نسبت
respect	نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in relation to	نسبت به
in regard to	نسبت به
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
apropos of	نسبت به
as compared to	نسبت به
proportional	به نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
ratios	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
in the ratio of	به نسبت
rapport	نسبت
towards	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rate	نسبت
rates	نسبت
with respect to	نسبت به
to	تا نسبت به
quotients	نسبت
uncross	نسبت
than	نسبت به
quotient	نسبت
relation	نسبت
relational	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
bearing	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
kinship	نسبت
t ratio	نسبت تی
transmissivity	نسبت فرافرستی
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
stress ratio	نسبت تنش
strength ratio	نسبت استحکام
shunt ratio	نسبت شنت
to do by	رفتارکردن نسبت به
contact ratio	نسبت تماس
concentration ratio	نسبت تمرکز
transformation ratio	نسبت تبدیل
ten's complement	متمم نسبت به 01
compression ratio	نسبت تراکم
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
ascribable	نسبت دادنی
aspect ratio	نسبت صفحه
voltage ratio	نسبت ولتاژ
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
bear on	نسبت داشتن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
baud rate	نسبت باود
weight ratio	نسبت وزن
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
absorption ratio	نسبت جذب
settlement ratio	نسبت نشست
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
hit ratio	نسبت اصابت
nines complement	متمم نسبت به 9
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
one's complement	متمم نسبت به یک
operating ratio	نسبت عملیاتی
porosity	نسبت روزنه ها
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
glide ratio	نسبت سریدن
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
image ratio	نسبت تصویر
mole ratio	نسبت مولی
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
lay to	نسبت دادن به
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
impluse ratio	نسبت ایمپولز
impluse ratio	نسبت ضربه
imputation	نسبت دادن
imputable	نسبت دادنی
impedance ratio	نسبت امپدانس
mobility ratio	نسبت تحرک
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
current ratio	نسبت جاری
relativization	نسبت دادن
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
roundness	نسبت گردی
control ratio	نسبت فرمان
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
scalling factor	نسبت اشل
viscosity ratio	نسبت گرانروی
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
deposit ratio	نسبت سپرده
error ratio	نسبت خطا
distribution ratio	نسبت توزیع
progressive ratio	نسبت تصاعدی
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
rate	اندازه نسبت
ascribed	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
attributes	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
ascribe	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
ascribing	نسبت دادن
toward	بطرف نسبت به
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
correspondingly	بهمان نسبت
connexions	بستگی نسبت
connection	بستگی نسبت
crediting	نسبت دادن