Dictiornary-Farsi | نسبت فرافرستی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
transmissivity	نسبت فرافرستی


Other Matches

transmissions	فرافرستی
transmission	فرافرستی
transnission coefficient	ضریب فرافرستی
transmission limit	محدوده فرافرستی
video	فرافرستی الکترونیکی اطلاعات مرئی
videoed	فرافرستی الکترونیکی اطلاعات مرئی
videoing	فرافرستی الکترونیکی اطلاعات مرئی
videos	فرافرستی الکترونیکی اطلاعات مرئی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
kinship	نسبت
uncross	نسبت
ratios	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
than	نسبت به
in connexion with	نسبت به
proportional	به نسبت
t ratio	نسبت تی
cognation	نسبت
relational	نسبت
in relation to	نسبت به
rapport	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	به نسبت
towards	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
quotient	نسبت
quotients	نسبت
in regard of	نسبت به
in regard to	نسبت به
in respect of	نسبت به
as compared to	نسبت به
formats	نسبت
format	نسبت
rates	نسبت
rate	نسبت
apropos of	نسبت به
proportions	نسبت
proportion	نسبت
bearing	نسبت
ratio	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
respects	نسبت
to	تا نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
respect	نسبت
with respect to	نسبت به
relation	نسبت
relationship	وابستگی نسبت
affine	نسبت ازدواجی
ascribed	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
roundness	نسبت گردی
relationships	وابستگی نسبت
compression ratio	نسبت تراکم
aspect ratio	نسبت دید
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
bear on	نسبت داشتن
porosity	نسبت روزنه ها
price ratio	نسبت قیمت
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
baud rate	نسبت باود
advalorem	به نسبت قیمت
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
one's complement	متمم نسبت به یک
assion	نسبت دادن
operating ratio	نسبت عملیاتی
nines complement	متمم نسبت به 9
mole ratio	نسبت مولی
mobility ratio	نسبت تحرک
affine	نسبت سلبی
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
reduction ratio	نسبت کاهش
ratio detector	اشکارساز نسبت
cash ratio	نسبت نقدینگی
attributing	نسبت دادن
relativization	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
lay to	نسبت دادن به
recycling ratio	نسبت بازگردانی
toward	بطرف نسبت به
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
us	نسبت بما
attribute	نسبت دادن
to put down	نسبت دادن
imputation	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
imputable	نسبت دادنی
distribution ratio	نسبت توزیع
impedance ratio	نسبت امپدانس
selection ratio	نسبت گزینش
percentages	نسبت یا درصد
impluse ratio	نسبت ضربه
voltage ratio	نسبت ولتاژ
transformation ratio	نسبت تبدیل
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
deposit ratio	نسبت سپرده
impluse ratio	نسبت ایمپولز
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
regard	باره نسبت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
attribution	نسبت دادن
error ratio	نسبت خطا
rate	اندازه نسبت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
fineness ratio	نسبت فرافت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
connexions	بستگی نسبت
connection	بستگی نسبت
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
image ratio	نسبت تصویر
hit ratio	نسبت اصابت
factor proportion	نسبت عوامل
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
feedback ratio	نسبت فیدبک
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
glide ratio	نسبت سریدن
correspondingly	بهمان نسبت
ionic ratio	نسبت یونی
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
impute	نسبت دادن
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
correlation ratio	نسبت همبستگی
ten's complement	متمم نسبت به 01
cost benefit ratio	نسبت فایده
imputing	نسبت دادن
scalling factor	نسبت اشل
self relative	نسبت بخود
concentration ratio	نسبت تمرکز
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
contact ratio	نسبت تماس
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
control ratio	نسبت فرمان
into	نسبت به مقارن
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
ascribes	نسبت دادن
ascribing	نسبت دادن
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
current ratio	نسبت جاری
blood	نسبت خویشاوندی
nine's complement	متم نسبت به 9 متمم 9
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
legal right toa property	حق قانونی نسبت به ملکی
geopotential	پتانسیل نسبت به زمین
nozzle contraction	نسبت همگرایی نازل
genealogically	ازروی نسبت نامه
nozzle expasion ratio	نسبت واگرایی نازل
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
gear ratio	نسبت چره دنده ها
current transfer ratio	نسبت انتقال جریان
in regard to	راجع به در خصوص نسبت به
context sensitive	حساس نسبت به متن
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
law of variable proportion	قانون نسبت متغیر
charge mass ratio	نسبت بار به جرم
indisposed towards any one	بی میل نسبت به کسی
incapable of pain	بیحس نسبت بدرد
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
capital job ratio	نسبت سرمایه به شغل
engine pressure ratio	نسبت فشار موتور
lift thrust	نسبت برا به تراست